سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

واقعا چرا ...؟؟؟؟

غربی ها سالها تلاش می کنند و نرم افزار تهیه می کنند ولی ما حاضر بخرید رسمی آن نیستیم و در عوض قفل آنرا می شکنیم و به این کار خود افتخار هم میکنیم. همین روش در مورد افست کتاب های خارجی نیز صادق است.

 

 

 

ساعتها در صف دریافت چند پاکت شیرسوبسیدی می ایستیم، آنهم با تفاوت قیمتی نا چیز با شیر آزاد، ولی تحمل یک ثانیه دیر حرکت کردن راننده جلویمان را پشت چراغ راهنمایی نداریم.

 

 

 

در رستوران برای پرداخت صورت حساب بشدت تعارف می کنیم تا جایی که ممکن است کار به نزاع بکشد، ولی در اولین فرصت میهمانمان را متهم به گدا صفتی می کنیم.

 

 

 

غربی ها سالها تلاش می کنند و خودرو طراحی می کنند، ولی ما آنرا، با حذف تعدادی از تجهیزاتش،ساده میسازیم و می فروشیم.

 

 

 

غربی ها به قانون احترام می گذارند، ولی ما از قانون می گریزیم.

 

 

 

در غرب هنگامی که مدارس تعطیل میشوند دانش آموزان ناراحت می شوند، اما در ایران دانش آموزان از شادی کیف هایشان را به هوا پرت می کنند..

 

 

 

غربی ها به دانشگاه می روند تا دانش بیاموزند، ما میرویم که مدرک بگیریم.

 

 

 

غربی ها کارها را به شیوه علمی انجام میدهند، ما به شیوه استاد کاری و کد خدا منشی

 

 

 

در ایران فارغ التحصیلان مدیریت و علوم سیاسی غالبا" بیکارند، اما در عوض سیاستمداران و مدیران کشور همه پزشک، مهندس، روحانی و یا بنحوی کارشناسان رشته های دیگرند.

 

 

 

چرا آخرین روایت های نرم افزارها را بلا فاصله روی رایانه هایمان نصب می کنیم ولی هر گز به دنبال استفاده از آن قابلیت جدید نیستیم؟

 

 

 

غربی ها خدمت نظام وظیفه را امری ملی و مقدس می دانند، ما آنرا زور گویی. در قدیم عوام به خدمت نظام وظیفه می گفتند « اجباری»

 

 

 

اگر کسی به «ناموسمان» نگاهی چپ بیندازد می خواهیم شکمش را پاره کنیم، اما براحتی ناموس دیگران را ورانداز میکنیم.

 

 

 

از غالب کردن اجناس قلابی و مواد فاسد به دیگران لذت می بریم.

 

 

 

چرا غالبا" تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم؟

 

 

 

چرا غالبا" به دستور پزشک تمام دارویمان را مصرف نمی کنیم و به مجردی که « احساس» بهبودی کردیم مصرف دارو را قطع می کنیم؟

 

 

 

چرا جراحان ایران برخلاف تعرفه های رسمی مبلغ کلانی از بیمار جداگانه دریافت می کنند؟

 

 

 

تقریبا" پنجاه سال است که تیراژ کتاب های غیر درسی در ایران بین 2000 تا 3500باقیمانده است. راستی مگر جمعیت ایران در این مدت ثابت بوده است؟

 

 

 

اکثر تعمیر گاه ها و مغازه دار ها پیاده رو و خیابان را محل کسب و کار خود می دانند و مامور شهرداری هم مدام بدنبال جریمه برای « سد معبر » است.

 

 

 

بخشی از فضای منزل را به مبل و میز نهار خوری اختصاص میدهیم ولی روی زمین می نشینیم و توی سفره غذا می خوریم.

 

 

 

سالها اشیاء دست دوم منزل را در انبار نگه می داریم و از آنها استفاده نمی کنیم، ولی حاضر به بخشیدن آن به افراد مستحق نیستیم.

 

 

 

در هر شرایطی منافع شخصی را به منافع جمع ترجیح میدهیم.

 

 

 

یک عمر از ترس نداری گدا زندگی می کنیم.

 

 

 

برآیند کار دو نفر همیشه کمتر از دو است.

 

 

 

بسیاری از مردم وقتی دستگاهی را می خرند قبل از خواندن دستور کاربری آن، آنرا روشن و با سعی و خطا سعی می کنند طرز کار آنرا یاد بگیرند و انگار مشغول «کشف» طرز کار آن هستند!؟

 

 

 

با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.

 

 

 

اگر پزشکی به ما داروی زیاد ندهد یا اگر هیچ دارو ندهد، می گوییم بی سواد است و دیگر به او مراجعه نمی کنیم.

 

 

 

هر کجا صف است فکر می کنیم خیرات است.

 

 

 

فکر می کنیم مالیات پول زور است، ولی هنگامی که خودرو ما به چاله های خیابان می افتد به دولت ناسزا می گوییم.

 

 

 

هنگامی که پلیس ما را جریمه می کند او را نامرد خطاب می کنیم، ولی رانندگان متخلف دیگر را ناسزا گفته و سراغ پلیس می گردیم.

 

 

 

بسیاری از مردم بهنگام گردشگری دوست دارند میوه های روی درخت باغ های دیگران را بچینند، در حالیکه مقدار زیادی میوه همراه خود دارند.

 

 

 

چرا به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم؟

 

 

 

چرا حجم غذا برای غالب ایرانی ها مهم تر از کیفیت آن است؟

 

 

 

چرا ده ها سال است که در آشپزی ایرانی تحولی پیدا نشده؟

 

 

 

بیشتر نواقص را می بینیم، ولی در رفع نواقص ناتوانیم

 

 

 

چرا در میهمانی، ظاهر سازی جای واقعیت را می گیرد؟

 

 

 

منافع زود گذر را به منافع پایداری که دیرتر بدست آید ترجیح می دهیم.

 

 

 

در هر کاری اظهار فضل می کنیم و از گفتن نمی دانم شرم داریم.

 

 

 

کلمه من را بیش از ما بکار می بریم.

 

 

 

دایما" از حاکمیت انتقاد می کنیم، ولی فراموش می کنیم آنها هم مثل خود ما هستند و نمی پرسیم که اگر به جای آنها بودیم چکار می توانستیم بکنیم.

 

 

 

در شهر ها خسارتی که چاله ها و دست انداز ها به خودروها وارد میکنند چند هزار برابر هزینه رفع آنها است ولی مدتها آنها را بحال خود رها می کنند.

 

 

 

دریچه نگهداری خطوط تلفن، پنجره های فاضلاب و امثالهم همیشه یا پائین تر و یا بالا تر از سطح اسفالت خیابان است.

 

 

 

غالبا" مهارت را به دانش ترجیح میدهیم.

 

 

 

بیشتر در گذشته بسر میبریم تا جایی که آینده را فراموش می کنیم.

 

 

 

عقب افتادگیمان را بگردن کشورهای قدرتمند و توطئه آنها می اندازیم، ولی برای جبران آن قدمی بر نمی داریم..

 

 

 

دایما" دیگران را نصیحت می کنیم، ولی خودمان به آنها عمل نمی کنیم.

 

 

 

هنگامیکه به هدفمان نمی رسیم آنرا به حساب نصیب و قسمت یا سرنوشت و بدبیاری می گذاریم ولی هرگز به تجزیه و تحلیل علل آن نمی پردازیم.

 

 

 

همیشه اخرین تصمیم را در دقیقه نود می گیریم.

 

 

 

بروایت روزنامه همشهری مورخ 22/1/83 ایران دارای رتبه نخست تصادف در دنیا است.

 

 

 

در ایران موتور سیکلت خودرو خانوادگی است و می شود تا شش نفر هم سوار آن بشوند!

 

 

 

تقریبا" تمام اختراع ها و اکتشاف های دنیا بدست غربی ها انجام شده است، ولی ما در آن سهمی نداریم.

 

 

 

هنر در ایران در حدی بسیار سطحی باقی مانده و به ساحت زیبائی شناسی ارتقاع نیافته است، ولی در غرب زیبائی شناسی خود دانشی عظیم شد و در طیفی وسیع رشد کرده است.

 

 

 

با وجود اینکه می دانیم اغلب برندگان جوایز المپیاد های دانش سر از خارج در می آورند ولی کاری نمی کنیم و همچنان به برنده شدن افتخار می کنیم.

 

 

 

اعداد ، علم جبر، باروت و شاید خیلی چیزهای دیگر را ما شرقی ها خلق کردیم، ولی آنها استفاده وسیعی کردند، و ما در همان ابتدای کار ماندیم.

 

 

 

کشوری با سیصد سال تاریخ قادر است کشور عراق را با پنج هزار سال تاریخ در کمتر از یکماه اشغال کند.

 

 

 

در ایران به مجردی که کمی برف می آید بلافاصله مدارس تعطیل می گردد، حتما" در کانادا، روسیه و کشور سوئد مدارس بیشتر سال تعطیل است!

 

 

 

گرانترین ظروف منزل را برای نمایش در ویترین می گذاریم و هر گز از آنها استفاده نمی کنیم.

 

 

 

ما اساسا" قادر به تئوریزاسیون پدیدار ها نیستیم و طریقه کشف قانونمندی های طبیعت را نمی دانیم، ولی غربی ها بنیاد تفکرشان بر این اساس شکل گرفته است.

 

 

 

چرا یک ایرانی در کانادا یا آمریکا به سرعت پیشرفت می کند، ولی هموطنان او در ایران در حال درجا زدن هستند؟

 

 

 

غربی ها اطلاعات متعارف خود را روی شبکه اینترنت در دسترس عموم قرار می دهند، ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان میکنیم.

 

 

 

مرده هایمان را بیش از زنده ها یمان احترام می گذاریم.

 

 

 

تارخ ایران را عمدتا" بر اساس منابع غربی نوشته اند.

 

 

 

مهم ترین اکتشافات باستانی ما بدست غربی ها انجام گرفته است

 

 

 

غربی ها ما را بهتر از خودمان می شناسند.

 

 

 

معماری ساختمان هایمان از داخل دل می برند و از بیرون زهره.

 

 

 

اگر بهترین سیستم تهویه را در محل کارمان داشته باشیم و بیرون از ساختمان هوا بشدت آلوده باشد، باز پنجره اطاق کارمان را باز میکنیم.

 

 

 

چرا در ایران کوزه گر با کوزه شکسته آب می خورد؟

 

 

 

چرا به مراسم عزاداری بدون دعوت می رویم، ولی برای مراسم عروسی باید دعوتمان کنند؟

 

 

 

چرا در ایران اغلب خانم ها یک لباس را دو بار در مهمانی تکرار شده ای نمی پوشند؟

 

 

 

چرا در ایران اغلب خانم ها پول خرج کردن شوهرشان را برای آنها، دلیل علاقه می دانند؟

 

 

 

چرا در ایران برخی خانم ها به هنگام راه رفتن در محل های عمومی رفتار طبیعی ندارند و طوری وانمود می کنند که همه نگاه ها متوجه آنها است؟

 

 

 

چرا اغلب خانم ها ی ایرانی اضافه وزن دارند، ولی در مهمانی ها تظاهر به رژیم لاغری می کنند؟

 

 

 

در غرب دختران جوان آرایش نمی کنند و آرایش خاص پیر زنها است، ولی در ایران عکس این جریان دارد.

 

 

 

در غرب کارمندان بعد از بازنشستگی به گشت و گذار می پردازند، ولی در ایران گوشه نشین و افسرده می شوند.

 

 

 

در ایران، خودروهای چهل پنجاه سال پیش را استفاده می کنند، ولی در غرب هر خودرو بعد از معمولا" پنج سال به قبرستان می رود.

 

 

 

چرا صبر می کنیم تا وسیله مورد استفاده مان خراب شود بعد به فکر رفع نقص آن می افتیم، در حالیکه در دستورالعمل نگهداری آن قید شده که بعد از گذشت زمان معینی باید مورد بازدید قرار بگیرد؟

 

 

 

چرا فکر میکنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه مان بیمه می کنیم؟

 

 

 

چرا می گوئیم مرغ همسایه غاز است؟

 

 

 

چرا انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم کسی که عیب ما را به ما بگوید بدخواه ما است؟ 

 

 

 

چرا چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم؟

 

 

 

چرا عده ای جنس ارزان و با کیفیت پایین را به جنس گران و با کیفیت بالا ترجیح می دهند؟

 

 

 

چرا به هنگام مدیریت در سازمانی زور را به درایت ترجیح می دهیم؟

 

 

 

چرا پزشک های ما مدارک تحصیلی خود را قاب می کنند و در مطب روی دیوار در معرض دید عموم قرار می دهند؟

 

 

 

چرا وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم؟

 

 

 

چرا در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین «حساب» ببرند، بعوض اینکه به آنها احترام بگذارند؟

 

 

 

چرا غالبا" در ادارات چشم دیدن کارمند جدید را نداریم؟

 

 

 

چرا فکر می کنیم اگر کارمند جدید کار ما را یاد بگیرد ما از کار بیکار میشویم؟

 

 

 

چرا بعوض تلاش برای ارتقاء شایستگی خودمان، سعی می کنیم افراد شایسته را خراب کنیم؟

 

 

 

چرا هنگامی که مدیر یا سرپرست می شویم فکر می کنیم بقیه باید از ما «حساب» ببرند؟

 

 

 

چرا گربه را باید دم در حجله کشت؟

 

 

 

چرا غالبا" رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم؟

 

 

 

چرا تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است؟

 

 

 

چرا غیبت از دیگران برایمان کاری عادی است؟

 

 

 

چرا غالبا" افراد چاپلوس موقعیت بهتری در ادارات دارند؟

 

 

 

چرا با رشوه دادن کارها سریع تر انجام میشود؟

 

 

 

در غرب تمام سوابق افراد در بانک های اطلاعاتی موجود است، در ایران بسیاری از افراد هنوز شناسنامه ندارند

 

 

 

چرا اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی، کابل کشی و غیره صد جای آنرا خراب می کنیم؟

 

 

 

در ایران حلبی ساز کار تهویه، آهنگر کار اسکلت فلزی ، لوله کش کار تاسیسات و سیم کش کار برقی انجام می دهد، در حالی که صدها آموزشگاه ودانشگاه فنی داریم.

 

 

 

چرا وعده دادن و عمل نکردن عادتی عمومی شده است؟

 

 

 

چرا قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از آن خود را حتی سرزنش هم نمی کنیم؟

 

 

 

چرا شانس در زندگی ما اینقدر جای مهمی دارد؟

 

 

 

چرا سعی می کنیم سود بیشتر را با کم فروشی، کاهش کیفیت و تقلب بدست آوریم، بعوض ارایه کیفیت و خدمات بهتر؟ آیا شعار کسب و کار ما این است: اصل بر نارضایتی مشتری است!

 

 

 

در غرب ماهیگیری یک تفریح است، اما در ایران اگر محیط زیست جلویشان را نگیرد دمار از روزگار ماهی ها در می آورند.

 

 

 

راستی استاندارد در این کشور چه جایگاهی دارد؟ جایش در کتابخانه ها است، توی قاب عکس ها است یا در دست کاربران است؟ 

 

منبع: ایمیل یکی از دوستان


 

نظرات 2 + ارسال نظر
یلدا پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ

سلامممم.
با اینکه بعضی از این مطالب درست بود ولی به نظرم نویسنده از افسردگی شدید رنج می برد چون همه چیز را سیاه می بیند !!!!!!

محسن دوشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ http://mohsen-vida.blogsky.com

سلام
همه اینها واقعیت دارن ، یه نگاه به دور و برتون بکنین ، یه نگاه توی آیینه بکنین . اونوقت کسی رو که واقعیت ها رو میگه بهش تهمت افسردگی نمیزنین . نویسنده درسته که دل پر دردی از وضع جامعه داره ولی مطمئن باشین که چشم بینا و دقیقی داره و روح باز و بزرگی داره که تونسته همه جامعه رو به درستی ببینه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد