سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

نمی دانم چه پنداری؟!

 این شعر رو یکی از دوستان برام فرستاده ولی متاسفانه شاعرش رو نمی‌شناسم. فقط چون خیلی زیبا و پرمحتوی بود تصمیم گرفتم که اینجا بیارمش:

به گرد کعبه می گردی پریشان

که وی خود را در آنجا کرده پنهان
اگر در کعبه می گردد نمایان
بگرد تا بگردی!
در اینجا باده می نوشی

در آنجا خرقه می پوشی
چرا بیهوده می کوشی
در اینجا مردم آزاری
در آنجا از گنه عاری
نمی دانم چه پنداری؟!


در اینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری

تو آنجا در پی یاری
چه پنداری؟!
کجا وی از تو می خواهد چنین کاری؟

چه پیغامی که جز با یک زبان گفتن نمی داند؟

چه سلطانی که جز در خانه اش خفتن نمی داند؟
چه دیداری؟ که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند

به دنبال چه می گردی ؟! که حیرانی ؟!

خرد گم کرده ای شاید نمی دانی

مگر از جان خود سیری
که خاموشی نمی گیری

لبت را چون لبان فرخی دوزند
تو را در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند  

تو را بر سر در میخانه آویزند

نظرات 5 + ارسال نظر
زورق خیال سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ق.ظ

ر گریز از واحه های بیگانه
‫و شریر وسوسه های نا به گاه و گاه.
‫آمیخته با ابر و در جریان با باد
‫پناه می برم به پهنای آسمان و دلگرمی خاک
‫ای خداوند تو گم شده جهانی
‫و جهان گمشده تو است
‫هستی بدون تو هیچ است
‫و تو بدون آن نه آن گونه خدایی که همواره خواهانی
‫پس با تمامی دل
‫تمامی جان
‫و تمامی قوت
‫هم نفس ، هم دل و هم نوا می خوانیم که
‫ای آویخته بر چهار میخ،
‫در ردای خونبار
‫و تاجی از خار
‫"نام تو مقدس باد.
‫ملکوت تو بیاید.
‫اراده تو چونان که در آسمان است
‫در زمین نیز کرده شود.
‫ که ملکوت و قوت و جلال
‫تا ابدالا باد از آن تو ست."

شعر از افسانه امیری


سلام
بسیار زیبا بود بحق دلتون خدایی هست موفق باشید براتون بهترین ها رو آرزو می کنم
بهترین ها

غول چراغ سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام ... وقت بخیر

از نوشته هاتون واقعن لذت بردم ... مخصوصن آسمانخراش و فشار سنج!

این شعر یکی از ترانه های آلبوم ملاقات با دوزخیان گروه مستان همای هست که شاعرش هم خود همای(سعید جعفر زاده) هست.

موفق باشید

تارا وبلاگ لحظه های بی کسیم سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.lahzehayebika30.blogfa.com

سلام مرسی که اومدی اما علی جان من همیشه هستم منتهی چون کارم زیاد شده نمی تونستم شرمنده شما و دوستان هستم . بازم ممنون


این شعری که گذاشتین خیلی زیبا و دلنشین بود البته اگه کسی با دقت و با دلش بخونه .

منم مثل خانم ف .ج موفق و سلامت باشید.

در اینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری
تو آنجا در پی یاری
چه پنداری؟!
کجا وی از تو می خواهد چنین کاری؟



یــــــــــــــــــــــــــــــا حق



تـــــــــــارا گلی

پری وش سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام
علی آقا
شاید این آخرین نظرم باشه چون تمام وبهام رو بستم و حذف کردم !
از آشنایی با شما خوشحالم و ممنونم از اینکه منو هیچ و قت فراموش نمی کردید و بهم سر می زدید
و ان شاء الله که کم لطفیهای منو هم ببخشید (آخه با پسرا میونه ندارم!)
امیدوارم به یاری خداوند در تمام مراحل زندگی اتان موفق و پیروز و سر بلند بوده و باشید و قرار بگیرید
التماس دعا دارم برای شفای همه ی مریضان علی الخصوص پدرم که مدتی است در بستر بیماری اند
بدرود و خدانگهدار


سلام
نمی‌دانم چرا؟؟
ولی اگه ممکنه ما رو از قلم توانمندتون محروم نکنید. من هم از آشنائی با افکار و نوشته‌‌هاتون خوشحالم. من از شما کم لطفی و ... ندیدم. انشاء الله که شما هم در همه مراحل زندگی موفق، موید، پیروز، سالم و شاد باشید.
خداوند متعال انشاء الله پدر شما و تمامی بیماران دیگر را سلامتی کامل عطا فرماید.

بادرود سرزمین مهر ومیترا چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ http://www.mehrbadrood.blogsky.com

بادرود
بسیار زیبا بود .سپاس از جسارت وشجاعت شما مرد بزرگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد