سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

من بر سر آنم که گرفتار نباشم

خوش آنکه نگاهش به سراپای تو باشد
آینه صفت محو تماشای تو باشد

صاحب نظر آن است که در صورت معنی
چشم از همه بربندد و بینای تو باشد
  ادامه مطلب ...

ای وای! گر فلک نرساند به او مرا

هست آرزوی کشتن آن تندخو مرا
گر او نکشت، می کشد این آرزو مرا

جان من از جدایی آن مه به لب رسید
ای وای! گر فلک نرساند به او مرا
  ادامه مطلب ...

هر خسی را نرسد زندگی طوفانی

تو که درد دل دیوانه ی من می دانی
چند دور از تو خورم خون جگر پنهانی

عاشق عشقم و دیوانه ی دیوانگی ام
منما راه که دارم سر سرگردانی
  ادامه مطلب ...

شمع و من رسوای اشک آتشین خود شدیم

کار دل در تار زلفش از پریشانی گذشت
ره چنان رفتم که کارم از پشیمانی گذشت

شمع و من رسوای اشک آتشین خود شدیم
کار این داغ جگر از آه پنهانی گذشت
  ادامه مطلب ...

محمد علی بهمنی

محمد علی بهمنی شاعر و ترانه سرای کشورمان دیروز به دیار باقی شتافت. یاد و خاطرش گرامی باد



می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود
آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

آنگاه بی‌مضایقه‌تر نعره می‌کشم
تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود
 

ادامه مطلب ...

پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا

همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا

سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا
  ادامه مطلب ...

درین صحبت مگر بیگانه ای هست

تو را در کوی دلها خانه ای هست
به هر کویی چو من دیوانه ای هست

منور شد ز رویش دیده و دل
کز آن مه ،نور در هر خانه ای هست
  ادامه مطلب ...