امروز یکی از قشنگترین روزهای زندگیم بود. آخه خدا درهای رحمتش رو باز کرد و از سر لطف هدیهای ارزشمند به من داد. امروز من دارای فرزندی دگر شدم.
بچه که بودم وقتی شنیدم بهشت زیر پای مادرانه، متعجب بودم. چرا که میدیدم پدرم هم پا به پای مادرم و چه بسا بیشتر برای ما زحمت میکشید. اما وقتی خودم بچهدار شدم علتشو فهمیدم. برای همین اینجا هم از همسر عزیزم باز هم تشکر میکنم. ممنونم به خاطر همه زحماتت.
|
|
لاک پشت
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی.
میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.
آهسته آهسته میخزید، دشوار و کُند؛ و دورها همیشه دور بود.
سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای در آسمان پر زد، سبک؛
ادامه مطلب ...