تو را در کوی دلها خانه ای هست
به هر کویی چو من دیوانه ای هست
منور شد ز رویش دیده و دل
کز آن مه ،نور در هر خانه ای هست
نشان آنکه رویت خرمنم سوخت
بر آن آتش ز خالت دانه ای هست
نوای ما به زاهد در نگیرد
درین صحبت مگر بیگانه ای هست
مزن ای خم شکن بر صوفیان سنگ
که زیر خرقه ام پیمانه ای هست
کمال ار نیست هیچت لایق دوست
غزل های تر رندانه ای هست
کمال خجندی