سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خیام

این کوزه چو من عاشقِ زاری بوده‌ست

در بندِ سرِ زلفِ نگاری بوده‌ست

این دسته که بر گردنِ او می‌بینی

دستی‌ست که بر گردنِ یاری بوده‌ست

 

بیست و هشتم اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

از آغاز باید که دانی درست

سر مایهٔ گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آرد پدید

سرِ مایهٔ گوهران این چهار

بر آورده بی‌رنج و بی‌روزگار

یکی آتشی بر شده تابناک

میان آب و باد از بر تیره خاک

نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

و زان پس ز آرام سردی نمود

ز سردی همان باز تری فزود

چو این چار گوهر به جای آمدند

ز بهر سپنجی سرای آمدند

گهرها یک اندر دگر ساخته

ز هر گونه گردن برافراخته

پدید آمد این گنبد تیز رو

شگفتی نمایندهٔ نو به‌ نو

ابر ده و دو هفت شد کدخدای

گرفتند هر یک سزاوار جای

 

بیست و پنجم اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد

چشم تو خنجر زده بر قلب بیمارم

چشم تو خنجر زده بر قلب بیمارم 

جگرم سوخت ز آه فرقت دلدارم 

ناز تو با من عاشق مسکین نبود

شرط وفا، مهربان یار وفادارم


علی واعظ بزرگی 

هشتم اسفند یکهزار و چهارصد و سه


از خویشتن بیگانه ام کردی تو کردی

بس در سر زلف بتان جا کردی ای دل
ما را میان خلق رسوا کردی ای دل

غافل مرا از فکر فردا کردی ای دل
تا از کجا ما را تو پیدا کردی ای دل
 

ادامه مطلب ...

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متوجه است با ما سخنان بی‌حسیبت

چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری

مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت

اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت

وگرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت

 
ادامه مطلب ...

ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم

در شعله آن شمع که افروخته بودم
ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم

نقشی ز وفا نیست در این مرحله یارب
من درس وفا را ز که آموخته بودم
  ادامه مطلب ...

عطار نیشابوری

اگر برشمارم غم بیشمارم

ندارند باور یکی از هزارم

نیاید در انگشت این غم شمردن

مگر اشک می‌ریزم و می‌شمارم

  ادامه مطلب ...