سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خوشا تنی که بر آن نقش بوریا افتد

مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد
چو خس تمام شود شعله هم ز پا افتد

غم زمانه ز ما بیدلان ندارد رنگ
بسان دزد که در خانه گدا افتد
  ادامه مطلب ...

بزرگداشت پروین اعتصامی

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

  ادامه مطلب ...

بزرگداشت نظامی گنجوی

خدایا جهان‌پادشایی تو راست

ز ما خدمت آید خدایی تو راست

پناه بلندی و پستی تویی

همه نیستند آنچه هستی تویی

  ادامه مطلب ...

شمع داند قدر داغ لاله را

آنکه جانم شد نواپرداز او
می‌سرایم قصه‌ای از ساز او

ساز او در پرده گوید رازها
سر کند در گوش جان آوازها
  ادامه مطلب ...

دیگر به سراغ منِ دیوانه میایید

یاران! قفسم را به عبث در مگشایید
من را بگذارید و به پرواز درآیید
 
من بندیِ او هستم و دلشادم از این بند
زاین بیشتر افسانه به باطل مسُرایید
  

ادامه مطلب ...

از نگهم ریزد موج آرزوها

از نگهم ریزد موج آرزوها
پیش لبت بستم لب ز گفتگوها
رمز عاشقی را در نگاه تو خوانده ام من
در تو دیده ام نقش همه عشق و آرزوها
  ادامه مطلب ...

مناجات

خدایا به لوح و قلم سوگند
به راز وجود و عدم سوگند
به آشفته حالی که بر خاکت
زند بوسه ها دم به دم سوگند

  ادامه مطلب ...