هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) از اواخر دهه ۲۰ با شهریار آشنا شد. او نخست هر هفته روزهای شنبه به دیدار شهریار میرفت اما کم کم فاصله این دیدارها کوتاه و کوتاهتر شد تا این که به هر روز رسید. ابتهاج سالها هر روز ساعت دو و نیم بعدازظهر به خانه شهریار میرفت و تا نیمه شب در کنار او میماند.
اما ماجرای برخورد تلخ شهریار با ابتهاج در یکی از این دیدارها و آسیبی که هر دوی آنها از این اتفاق میبینند ماجرای جالبی است که خواندن آن خالی از لطف نیست.
سایه در کتاب «پیر پرنیاناندیش*» که حاصل گفتوگوی بلند میلاد عظیمی و همسرش با ابتهاج است این ماجرا را چنین روایت کرده است:
«…دوستی من با شهریار در حد دوستی نبود، عشق هم اگر بگیم، کمه… واقعا هم اون نسبت به من و هم من نسبت به او چنین احساسی داشتیم، ولی حالا که نگاه میکنم میبینم که من خیلی صادقانهتر و بیغل و غشتر اونو دوست داشتم، بیهیچ توقعی اونو دوست داشتم.
حزنی در نگاهش مینشیند.
مدتی پیش (اواخر سال پیش) خانمی با اینجانب تماس گرفت و برای هتل اهورا که بعدا متوجه شدم هتل نیست و متل می باشد، بازاریابی کرد. پس از آن کارتی اعتباری برایم فرستاد که مبلغ آنرا دریافت کرد. بعد از عید می خواستم برای اوایل خرداد جا رزرو کنم که گفتند 2 هفته زودتر از تاریخ فوق باید تماس بگیرم. حدودا نیمه اردیبهشت با ایشان تماس گرفتم فرمودند تا آخر تیر رزرو شده ست!!!؟
ادامه مطلب ...
دعای راوی ردیف
هزار امت شریف
چشم ما از شفات روشن باد
خوب را زخم چشم بد مرساد
ادامه مطلب ...