سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

روزی که تو را نبینم آن روز مباد

با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست

اندیشه کنم هر شب و گویم یا رب
هجرانش چنین است وصالش چون است!

بی روی تـو خـورشید جهانسوز مـباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد

با وصـل تـو کـس چو من بد آمـوز مباد
روزی که تو را نبینم آن روز مباد

چون کار دلم ز زلف او ماند گره
بر هر رگ جان صدا از او ماند گره
 

ادامه مطلب ...

خانه خراب دل دیوانه ام

ای همه ی هستی من زان تو
جان و دلم بسته ی پیمان تو

عشق به سر حد جنونم کشد
این دل دیوانه به خونم کشد
 

ادامه مطلب ...

ﯾﺎ شاهد ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺭﺍ، ﺍﺯ ﻋﻘﻞ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﺍﻣﺸﺐ ﺍﮔﺮ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ، ﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﺗﻮﻓﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

 ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻢ، ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻢ

 ﻣﯽ ﺟﻮﯾﻤﺖ، ﻣﯽ ﺟﻮﯾﻤﺖ، ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﯿﺴﺘﯽ

 ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ  

ادامه مطلب ...

پیش ما قصه دل‌های گرفتار بگو

ای صبا آنچه شنیدی ز لب یار بگو
عاشقان محرم رازند نه اغیار بگو

هم تو داری خبر از زلف گره بر گره اش
پیش ما قصه دل‌های گرفتار بگو
  ادامه مطلب ...

با خویشتن چو ما مگر ای دوست دشمنی؟

ای آسمان! مگر دل دیوانه منی؟
کاین گونه شعله می‌کشی و نعره می‌زنی؟

نالان و اشکبار مگر عاشقی و مست
با خویشتن چو ما مگر ای دوست دشمنی؟
  ادامه مطلب ...

غم یوسف بکشد ، عاشق کنعانی را

عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غم تو بی سر و سامانی را

بوی پیراهنی ای باد بیاور ، ور نه
غم یوسف بکشد ، عاشق کنعانی را
  ادامه مطلب ...

مهرگان

مهرگان یا جشن خورشید مصادف با تاجکذاری فریدون پس از غلبه بر ضحاک ماردوش است. رودکی بزرگ در این خصوص می فرماید:


ملکا جشن مهرگان آمد / جشن شاهان و خسروان آمد

جز به‌جای ملحم و خرگاه / بدل باغ و بوستان آمد

مورد به‌جای سوسن آمد باز / می به‌جای ارغوان آمد

تو جوانمرد و دولت تو جوان / می به بخت تو جوان آمد




جشن باستانی مهرگان خجسته باد