سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

توی جاده های غربت واسم یه سایه بون بود

خسته‌تر از همیشه پشت دریچه موندم
صدا زدم اسمشو واسش ترانه خوندم

رنگ من و رنگ شب پرید و اون نیومد
طاقت من به پایان رسید و اون نیومد

دلم میگه یه روزی شاید بیاد دوباره
یا میاد و یا یکی ازش خبر میاره

رنگ من و رنگ شب پرید و اون نیومد
طاقت من به پایان رسید و اون نیومد

یادمه روزگاری عاشق و مهربون بود
توی جاده های غربت واسم یه سایه بون بود

اما حالا فاصله میان ما نشسته
پلی که بین ما بود شکسته و شکسته

شهین حنانه

همه دم در پی افشای همه راز منی

دل به تو و دیده بر دگران دارم
تا شرر دل را از تو نهان دارم
ترسم اگر افتد بر تو نگاه من
با تو عیان سازد راز گناه من
  ادامه مطلب ...

ای سینه سوخت جان من از سوز آه تو

دریای راز پرتو گرم نگاه تو
توفان عشق گردش چشم شراب تو

ریزد شراب عشق به جام وجود من
همچون الهه ی می و مستی نگاه تو
  ادامه مطلب ...

نگفتی چه بودم نگفتم که هستم

ببین من هنوزم نفس میکشم
 نفس در هوای قفس میکشم
گذشتم ز خود تا نگویم به تو
چه رنجی در این یک نفس میکشم
  ادامه مطلب ...

مه من چه دانی، تو غم تنهایی را

نکنم اگر چاره دل هر جایی را
نتوانم و تن ندهم رسوایی را

نرود مرا از سر سودایت بیرون
اگرش بکوبی تو سر سودایی را
 

ادامه مطلب ...

شعر و ادب پارسی

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

  ادامه مطلب ...

من بر سر آنم که گرفتار نباشم

خوش آنکه نگاهش به سراپای تو باشد
آینه صفت محو تماشای تو باشد

صاحب نظر آن است که در صورت معنی
چشم از همه بربندد و بینای تو باشد
  ادامه مطلب ...