سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

دیگر به سراغ منِ دیوانه میایید

یاران! قفسم را به عبث در مگشایید
من را بگذارید و به پرواز درآیید
 
من بندیِ او هستم و دلشادم از این بند
زاین بیشتر افسانه به باطل مسُرایید
  

 
گلکشت و تماشا همه از آنِ شما باد
از پای من این بندِ بلا را مگشایید
 
زآشفته به جز خاطرِ آشفته مجویید
دیگر به سراغ منِ دیوانه میایید
 
من تشنه‌ی دردم، نروم در پی درمان
او آب حیات است، سرابم منمایید
 
پُر باد شما را همه پیمانه‌ی امّید
جامِ غمِ سَکرآور ما را مَرُبایید
 
ما مردصفت از همه عالم بگذشتیم
از خود نگذشتید، که نامرد شمایید!
 
از شمع به جز شعله‌ی شوریده مجویید
من «آذرم» و بیهُده بر من مگرایید

آذر خواجوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد