میروی مهر تو جانا ز دل و جان نرود
تو دل و جان منی جان ز تن آسان نرود
تیرِ آهم به دلِ سخت تو تاثیر نکرد
نه غریب است به فولاد که پیکان نرود
ادامه مطلب ...
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
ادامه مطلب ...
صبح آمده است برخیز
بانگ خروس گوید
وین خواب و خستگی را
در شط شب رها کن
مستان نیم شب را
رندان تشنه لب را
بار دگر به فریاد
در کوچه ها صدا کن
خواب دریچه ها را
با نعره ی سنگ بشکن
بار دگر به شادی
دروازه های شب را
رو بر سپیده وا کن
بانگ خروس گوید
فریاد شوق بفکن
زندان واژه ها را
دیوار و باره بشکن
و آواز عاشقان را
مهمان کوچه ها کن
زین بر نسیم بگذار
تا بگذری از این بحر
وز آن دو روزن صبح
در کوچه باغ مستی
باران صبحدم را
بر شاخه ی اقاقی
آینه ی خدا کن
بنگر جوانه ها را
آن ارجمند ها را
کان تار و پود چرکین
باغ عقیم دیروز
اینک جوانه آورد
بنگر به نسترن ها
بر شانه های دیوار
خواب بنفشگان را
با نغمه ای در آمیز
و اشراق صبحدم را
در شعر جویباران
از بودن و سرودن
تفسیری آشنا کن
ادامه مطلب ...
آشوب و بلا از آسمان میجوشد
با هر قدمی دوان دوان میجوشد
این خونِ پرندگانِ پرپر شده است
کز «چشمهی صلح» اردوغان میجوشد
بهروز سپیدنامه
با دوک خویش، پیرزنی گفت وقت کار
کاوخ! ز پنبه ریشتنم موی شد سفید
از بس که بر تو خم شدم و چشم دوختم
کم نور گشت دیدهام و قامتم خمید
ادامه مطلب ...
نرگس مردم فریبی داشت شبنم میفروخت
با همان چشمی که میزد زخم مرهم میفروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم میفروخت
ادامه مطلب ...
نازنین خاتونِ من! به به! صفا آورده ای
ای عجب که بعدِ عمری رو به ما آورده ای
گرچه دیر اما چه خوشحالم که با این آمدن
رسمِ دیرینِ محبت را به جا آورده ای
ادامه مطلب ...