سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

مدارا با فراق

گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
  
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعى
در شأن چشم هاى تو پیدا کنم، نشد

گفتند عاشق کِه شدى؟ گریه ام گرفت
می خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد

بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را ...
از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد

شاعر شدم که با قلم ساحرانه ام
در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد

سجاد سامانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد