سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

شهاب یاد تو در آسمان خاطر من

ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا

ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
  ادامه مطلب ...

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
  ادامه مطلب ...

در سوگ مولا

چون تیغ ابن ملجم بشکافت فرق ایمان

از اسمان منادی فریاد زد هراسان

دیگر فلک‌نبیند مانند او به دوران

((بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه (ناله) خیزد روز وداع یاران))
   ادامه مطلب ...

نفس

بین من هنوزم نفس می کشم
نفس در هوای قفس می کشم
گذشتم ز خود تا نگویم به تو
چه رنجی در این یک نفس می کشم
  ادامه مطلب ...

هوای خانه

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت

شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
  ادامه مطلب ...

بگذار تا گناهی ، بکنیم گاهگاهی

به رخ سیاه چشمان ، نظر ار بود گناهی
بگذار تا گناهی ، بکنیم گاهگاهی

همه شب ستاره ریزد ز دو چشم بر کنارم
به هوای چشم مستی ، به خیال روی ماهی
  ادامه مطلب ...

بلور ناب

لبت  ای فرشتۀ من  به گل شراب  ماند
نگهت  ز بس که  گرم است  به آفتاب ماند

دو شکوفۀ سپیدی  که به باغ سینه  داری
ز صفا و روشنایی به دو ماهتاب ماند
  ادامه مطلب ...