سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

بوی وصال تو

جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی

چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
  ادامه مطلب ...

رفتار دستت

عاشق شدم بر مستی چشمان مستت

زندانی عشقت شدم در بند و بستت

با بوسه ای مهمان نما این عاشق زار

ای شیشه عمر من و رفتار دستت


علی واعظ  بزرگی

990816

فانوس شب تار

مهتاب شب تارم، ارکیده خمارم

جذاب ترین سیما، سرمایه پندارم

با گوشه چشمی بازمرهم بنه بر زخمم

بی تاب شدم یارا، فانوس شب تارم


علی واعظ بزرگی

990816

شتاب رفتن

گفتی شتاب رفتن من از برای توست
آهسته تر برو که دلم زیر پای توست

با قهر میگریزی و گویا که غافلی
آرام سایه‌ای همه جا در قفای توست
  ادامه مطلب ...

ای کاش که در روی جهان جنگ نمی‌بود

ای کاش که در روی جهان جنگ نمی‌بود
در کارگه شیشه‌گـــران سنگ نمی‌بود

دنیا همه راحتـــکده می‌گشت بشـــر را
گر فتنه و خودخواهی و نیرنگ نمی‌بود
 

ادامه مطلب ...

شب قدر

مرا ای مهربان لبخندی آموز

به تاریکی دل نوری بیافروز

شب قدر است شب انزال قرآن

به پایانم لباس عافیت دوز

هوای عشق

هوای عشق رسیده است تا حوالیِ من
اگر دوباره ببارد به خشکسالیِ من

مگر که خواب و خیالی بنوشدم ورنه
که آب می‌خورد از کاسه‌ی سفالیِ من؟
  ادامه مطلب ...