سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

من دل سپرده بودم

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک عمر دور و تنها ، تنها بجرم این که
او سَرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم
  ادامه مطلب ...