اخبار تلخی که گریه را از شیارهای چهره عبور میدهند، زیادند؛
مثل دختر بچه شش ساله بوشهری که بدنش با فندک مرد معتاد سوزانده و دو چشمش کور
شد...
مثل عرشیای چهار ماهه محله «لبخط» که در مصرف ناخواسته و استنشاق دود
مواد مخدر پدر و مادر در زیر سقف، اوردوز کرده و قلبش از تپش ایستاد...
مثل
پدری که همین روزها نگین و نگار 7 و 12 سالهاش را به دار آویخت و گریان و پشیمان
خود را هم کشت و ای کاش یکی از درختان بلند آن باغ متروکه میگفت چه رنجی آنچنان به
این مرد هجوم آورد که وقتی تمامی باغ گریه میکرد، دخترکانش را بین آسمان و زمین
معلق کرد؟...
ادامه مطلب ...