سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

بلور ناب

لبت  ای فرشتۀ من  به گل شراب  ماند
نگهت  ز بس که  گرم است  به آفتاب ماند

دو شکوفۀ سپیدی  که به باغ سینه  داری
ز صفا و روشنایی به دو ماهتاب ماند
  ادامه مطلب ...

حدیث چشم او

اگر گویم من از چشمان او افسانه ای را
حدیث چشم او ریزد بهم میخانه ای را

در این فصل گل ای ساقی که غم بگریزد از دل
چه سازم با غم عشقی که در دل کرده منزل
  ادامه مطلب ...

نگار من

هرچه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من
هر چه بری ببر مبر سنگدلی به کار من

هر چه نهی بنه منه پرده به روی چون قمر
هر چه دری بدر مدر پرده ی اعتبار من

هر چه کشی بکش مکش باده به بزم مدعی
هر چه خوری بخور مخور خون من ای نگار من

هر چه دهی بده مده زلف به باد ای صنم
هر چه هلی بهل مهل پای به رهگذار من

هر چه کشی بکش مکش صید حرم که نیست خوش
هر چه شوی بشو مشو تشنه به خون زار من

هر چه بُری ببُر مبر رشته ی الفت مرا
هر چه کنی بکن مکن خانه ی اختیار من
  ادامه مطلب ...

ای تپش های تن سوزان من

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
  ادامه مطلب ...

بوی وصال تو

جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی

چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
  ادامه مطلب ...

رفتار دستت

عاشق شدم بر مستی چشمان مستت

زندانی عشقت شدم در بند و بستت

با بوسه ای مهمان نما این عاشق زار

ای شیشه عمر من و رفتار دستت


علی واعظ  بزرگی

990816

وصل یار

از روی مهت ز هوش رفتم یار

از طره مویت، شکوه کردم بسیار

یارا تو دمی مرا به وصلت برسان

سیراب نما مرا ز وصل و دیدار


علی واعظ بزرگی

97/7/12