سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
  ادامه مطلب ...

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
  ادامه مطلب ...

روز وصل دوستداران

روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
  ادامه مطلب ...

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
  ادامه مطلب ...

دلتنگی به سبک شاعرها


الا ای آهـــوی وحــشی کـجایی؟ (حافظ)
بماندم بی سر و سامان کجایی؟ (عطار)
کجایی؟ با فـراقم در چـه کاری؟ (عراقی)
نــگارِ تـــازه خــیز مــا کـجایـی؟ (باباطاهر)
کجایی ای جـنون ویرانه‌ات کو؟ (بیدل)
کجایی تو؟ کجایی تو؟ کجایی؟ (مولانا)


منبع: کانال تلگرامی الینه گی

شوخی با حافظ

                            

 گفتم سلام خواجه گفتا علیک جانم
گفتم کجا روانی؟ گفتا خودم ندانم
گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی
دایم اسیر گشتم در بند بیخیالی
 
ادامه مطلب ...