سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

یلدا مبارک

برای آن که تو باشی به پیش ما یلدا

شمرده ایم همه سال و ماه  را یلدا

تمام سال پیام و سلام نایاب است
ببین که فاصله ها هست تا کجا یلدا
  ادامه مطلب ...

حادثه تصادف قطار

از غفلت و خامی که چو مشت است ز خروار
می سوخت قطاری به سحر حامل زوار
چون کشت دعا خوشه اخلاص نیاورد

تکرار نشد معجز  دهقان فداکار.




دکتر عبدالرضا مدرس زاده

راه عشق

تا گلو گریه کند، بغض فراهم شده است

چشم ها بس که مطهّر شده، زمزم شده است

نه فقط شاعر این شعر عزا پوشیده ست
واژه هایش، همه اندوه محرّم شده است

ظهر داغی ست، عرق ریزی روحم گویاست
از سرم، سایه ی طوبا نفسی، کم شده است
 

ادامه مطلب ...

عاشورا

سیمرغ زیر سم ستم بود سر نداشت
تا عرش پر کشید ولی بال و پر نداشت

این دشت پربلا که غمستان فاجعه است
افسوس جز صنوبر خونین شجر نداشت

دعوت به قتل بود نه مهمانی قیام
ای کاش کوفه مهر و خط و نامه بر نداشت
  ادامه مطلب ...

یاد

می روم در کنج عزلت با خودم تنها شوم

می سپارم دل به یادش تا مگر احیا شوم

یاد آن دشت بلا سر تا به پا خون، می شوم

قطره ای هستم مگر با یاد او دریا شوم

 

ادامه مطلب ...

ذوالجناح

در خون نشست قامت رهوار ذوالجناح
حزن آور است رجعت ناچار ذوالجناح

دلشوره غریب غروب خیام را
تعبیر کرد حالت غمبار ذوالجناح
  ادامه مطلب ...

این فرات بود که با تو وضو گرفت

تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست

پس این فرات بود که با تو وضو گرفت

  ادامه مطلب ...