سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

عید غدیر

عید سعید غدیر خم گرامی باد

ره به وحدت نیافتن تا کی؟

از تو ای دوست نَگْسَلَم پیوند
ور به تیغم بُرند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شِکَّرخَند
 

ادامه مطلب ...

انتخابات

قصد نداشتم در خصوص مناظره های انتخاباتی و خود انتخابات مطلبی بنویسم اما دیروز تصادفا در بزرگراه آزادگان نرسیده به علامه جعفری بیلبوردی از جناب جلیلی دیدم که نتوانستم به روند خودم ادامه دهم.
در این بیلبورد عکسی از جناب جلیلی چاپ شده که در حال خندیدن است. اما هر چه به عکس بیشتر نگاه کردم به این موضوع بیشتر پی بردم که مشاوران تبلیغاتی ایشان یا واقعا انسان های کند ذهن و بسیار کارنابلدی هستند (که به نظرم با توجه به مواضع سیاسی و اقتصادی ایشان در دو دهه گذشته همین مورد صحیح است) یا تعمدا قصد تخریب ایشان را دارند (که در این صورت یکی باید در ستاد ایشان متوجه شده باشد که ظاهرا خبری نیست).

اما عکس چه بود؟ خنده ایشان چنان مصنوعی و حتی هیستریک بود که انسان را به ترس می اندازد که اگر ایشان خدای ناخواسته اسمشان از صندوق به اصطلاح انتخابات در آمد چه بر سر مردم این مملکت خواهد آمد. کسی که یک تبلیغ ساده را نمی تواند به درستی انجام دهد چگونه می خواهد بر خیل عظیم مشکلات این مملکت فائق آید؟ به خاطر داشته باشید که بواسطه شغلم، دستی هم بر آتش تبلیغات دارم و تا حدودی از این علم سر در می آورم.

در بین این کاندیداها جناب پزشکیان را دوست دارم ولی هنوز به این نتیجه نرسیده ام که انتخاب جناب پزشکیان با همه محاسنش، بهتر از رای ندادن است. امیدوارم جریانات در روزهای آتی به سمتی سوق پیدا کنند که منافع مردم کشورم بیشتر لحاظ شود.

جشن آب

ایرانیان باستان همه ساله در بلندترین روز سال و آغاز تابستان یعنی اول تیرماه جشن آب یا آب پاشونک که جشن آبریزان، جشن آبریزگان، نوروز طبری، جشن سرشور یا سرشوی و عیدالاغتسال نیز نامیده می شود را برگزار می کرده اند.

 

ادامه مطلب ...

آتش افروز شود برق نگاهی گاهی

خانمانسوز بود آتش آهی ، گاهی
ناله ای می شکند ، پشت سپاهی گاهی

هستی ام  سوختی از یک نظر ای اختر عشق
آتش افروز شود  برق  نگاهی گاهی
 

ادامه مطلب ...

عید قربان

فرا رسیدن عید سعید قربان، یادگار حضرت ابراهیم خلیل الله و فرزند برومندش حضرت اسماعیل گرامی باد

نامه رسان

نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک  ولگرد فلک پیر شد
خون به رگ زال زمان شیر شد
برده ی بیچاره ز جان سیر شد
  ادامه مطلب ...