سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

ره به وحدت نیافتن تا کی؟

از تو ای دوست نَگْسَلَم پیوند
ور به تیغم بُرند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شِکَّرخَند
 

 
ای پدر پند، کم دِه از عشقم
که نخواهد شد اهلْ، این فرزند

پندِ آنان دهند، خلق  ای کاش
که ز عشقِ تو می‌دهندم پند

من رهِ کویِ عافیت دانم
چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تارٍ زُنّارت
هر سر مویِ من جُدا، پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی؟
ننگ تَثلیث بر یکی تا چند؟

نامِ حَقِّ یِگانه، چون شاید
که اَب و اِبْن و روحِ قُدْس نَهَند؟

لبِ شیرین گشود و با من گفت
وز شِکرخند، ریخت از لب قند

که گر از سِرِّ وحدت آگاهی
تهمت کافری به ما مَپسند

در سه آیینه، شاهدِ اَزَلی
پرتو از رویِ تابناک افگند

سه، نگردد بَریشَم، ار او را
پَرنیان خوانی و حریر و پَرَند

ما در این گفت‌‌و‌گو، که از یک سو
شد ز ناقوس، این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وَحْدَهُ  لا إِلهَ إِلا هُو

هاتف اصفهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد