نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
خون به رگ زال زمان شیر شد
برده ی بیچاره ز جان سیر شد
نامه ی ما را نکند باد برد
یا که فرستنده اش از یاد برد
یا دگری بر دگری داد برد
صید شد اندر ره و صیاد برد
نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
دیده به در دوخته ام قرنها
زآتش غم سوخته ام قرنها
چهره برافروخته ام قرنها
سوخته ام سوخته ام قرنها
نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
نامه ی یوسف به زلیخا رسید
دست خط قیس به لیلا رسید
قاصد وامق برِ عذرا رسید
نامه رسان جان به لب ما رسید
نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
لک لک آواره ی بی خانمان
روی چنار آمد و زد آشیان
جوجه برآورد زمان در زمان
هر نوه اش شد سر یک دودمان
نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
بسیج خلخالی