-
در درست گلی دارم
دوشنبه 22 آذرماه سال 1400 20:00
در دست گلی دارم،این بار که می آیم کان را به تو بسپارم،این بار که می آیم در بسته نخواهد ماند،بگذار کلیدش را در دست تو بسپارم،این بار که می آیم هم هرکس و هم هر چیز،جز عشق تو پالوده است از صفحه پندارم،این بار که می آیم خواهی اگرم سنجی،می سنج که جز مهرت از هرچه سبکبارم،این بار که می آیم سقفم ندهی باری،جایی بسپار،آری در...
-
خسرو خوبان
جمعه 19 آذرماه سال 1400 20:00
ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن رحمی به دل سوخته بی سر و پا کن درد دل درویش و تمنای نگاهی زان چشم سیه مست به یک غمزه دوا کن گر لاف زند ماه که ماند به جمالت بنمای رخ خویش و مه انگشتنما کن ای سرو چمان از چمن و باغ زمانی بخرام در این بزم و دو صد جامه قبا کن شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند ای دوست بیا رحم به تنهایی ما...
-
موی سپید و بخت سیاه
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1400 20:00
موی سپید و بخت سیاهم نگاه کن سوز مرا به شعله آهم نگاه کن شاهم ولی به ملک بلا با سپاه غم ملکم ببین و خیل سپاهم نگاه کن گفتی بمن که شام تو چون بگذرد به هجر؟ شام مرا ز روز سیاهم نگاه کن بر درد من ز حالم اگر پی نمی بری بر گریه های گاه به گاهم نگاه کن تا صدسخن به نیم نگه بازگویمت نازآفرین من به نگاهم نگاه کن مهدی سهیلی
-
بحر نیاز
شنبه 13 آذرماه سال 1400 20:00
خفته در چشم تو نازی است که من میدانم نگهت دفتر رازی است که من میدانم قصه ای را که به من طرهٔ کوتاه تو گفت رشتهٔ عمر درازی است که من میدانم بینیازانه به ما میگذرد دوست،ولی سینهاش بحر نیازی است که من میدانم گرچه در پای تو خاموش فتادست ای شمع سایه رو سوز و گدازی است که من میدانم یک حقیقت به جهان هست که عشقش...
-
قیمت دلار
شنبه 13 آذرماه سال 1400 14:00
دلار امروز از مرز 30 هزار تومان گذشت. اما گروهی که در دولت قبل هر روز از وضع بد اقتصادی و معیشت مردم سخن می گفتند اکنون روزه سکوت گرفته اند. حتی برخی دم از بهتر شدن اوضاع می زنند. در این دوران دیگر هوا آلوده نیست، بورس پول مردم را نابود نمی کند. قیمت خودرو و مواد غذایی و سایر مایحتاج مردم دیگر گران نیست و ... نکته مهم...
-
لیلی وش
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1400 20:00
نمی دانم چه در پیمانه کردی تو لیلی وش مرا دیوانه کردی چه شد اندر دل من جا گرفتی مکان در خانۀ ویرانه کردی زدی از هر طرف آتش بجانم مرا بیچاره چون پروانه کردی پریشان روز عالم شد از آن روز که بر زلف پریشان شانه کردی شدی تا آشنای من از آن روز مرا از خویش و از بیگانه کردی چه گفتت زاهدا پیر خرابات که ترک سبحۀ صد دانه کردی به...
-
گلشن که اقامتگه هر خار و خسی نیست
سهشنبه 9 آذرماه سال 1400 20:00
دور از تو در این شهر مرا هم نفسی نیست فریاد کنم از دل و فریادرسی نیست دل شاد به مهر دگری کی شود ای دوست گلشن که اقامتگه هر خار و خسی نیست گفتم به دل از همهمه در سینه چه غوغاست گفتا که در این خانه بجز دوست کسی نیست ای آه بسوزان ز شرر سینه ی ما را کاین سینه برای دل ما جز قفسی نیست ما را نفس از هجر به لب آمد و مردم گویند...
-
به سرش هوای حوا زد و رفت
شنبه 29 آبانماه سال 1400 20:00
دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنه ی کفش فرارو ور کشید آستین همت رو بالا زد و رفت یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه ی فردا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوٌا زد و رفت دفتر گذشته ها رو پاره کرد نامه ی فرداها رو تا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زد و...
-
تیم ملی و اسکوچیچ
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1400 20:00
بازی ها و نتایج درخشان تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات مقدماتی جام جهانی قطر، در کنار تحریم ها و مشکلات فراوان اقتصادی، به معجزه ای می ماند و نیز مرهم کوچکی است بر زخم های عمیق ملتی که از سوء مدیریت و ناتوانی مدیران جامعه رنج می برد. فاجعه ویلموتس را به یاد بیاوریم. در پیش مقدماتی و در حالیکه به نظر گروه چندان سختی...
-
آبان 98
سهشنبه 25 آبانماه سال 1400 20:00
دو سال پیش در چنین روزهایی مردمی که از رفتار نامتعارف و غیر دوستانه حکومت در قبال گران کردن ناگهانی بنزین، آن هم پس از افزایش چند برابری قیمت ارز و سایر کالاهای اساسی شکه شده بودند، به قصد اعتراض به حق و بر اساس نص قانون اساسی راهی خیابان ها شدند تا خشم و اعتراض خود را به این تصمیم و سایر تصمیماتی که هر روز سفره ایشان...
-
ابر سحرخیز ببار و ببار
سهشنبه 11 آبانماه سال 1400 20:00
ابر سحرخیز ببار و ببار هیچ مپرهیز، ببار و ببار فرصت پنهان شدنم را بگیر رحم نکن بر منِ در من اسیر ماهی من، تُنگ پذیری نداشت حیف جز این نیز گزیری نداشت تُنگ نه، شاید دلِ تَنگم چه فرق این که منم شیشه و سنگم، چه فرق دلخوشی من، قفس باغ نیست جنگل من گم شده، پس داغ چیست ابر سحرخیز ببار و ببار ای منِ لبریز، ببار و ببار...
-
جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان
دوشنبه 10 آبانماه سال 1400 11:40
تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو پورِ ایراناند و پاکآیین نژادِ آریان اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان مادرِ ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر روزِ سختی چشمِ امید از تو دارد همچنان بیکس است ایران، به حرفِ...
-
ندانم از این دنیا چه خواهم
یکشنبه 9 آبانماه سال 1400 20:00
بخوان ز نگاهم که غرق گناهم بگو چه کنم گم کرده راهم ندانم از این دنیا چه خواهم بگو، تو بگو رو به که آرم به دست چه کس دل بسپارم کجا برم این دل که نباشد نشان تو ای صبح بهارم هر کجا پا می گذارم خاطراتی از تو دارم بیا بهار را گذشته ها را تو بار دیگر به خاطر آور دریغا محبت به دلها نپاید وفای تو هم با دل ما نپاید خدا نکند که...
-
قبله دل
سهشنبه 4 آبانماه سال 1400 20:00
هر سو که دویدیم همه سوی تو دیدیم هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم هر قبله که بگزید دل از بهر عبادت آن قبله ی دل را خم ابروی تو دیدیم هر سروِ روان را که در این گلشن دهر است بر رسته به بستان و لب جوی تو دیدیم از باد صبا بوی خوشت دوش شنیدیم با باد صبا قافله ی بوی تو دیدیم روی همه خوبان جهان بهر تماشا دیدیم ولی آینه ی روی...
-
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
یکشنبه 2 آبانماه سال 1400 20:00
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من می دانم که تو از دوری خورشید چها می بینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند امشب ای مه تو هم از طالع من...
-
خاتم النبیین
شنبه 1 آبانماه سال 1400 20:00
میلاد با سعادت حضرت ختمی مرتبت محمد ابن عبدالله (ص) بر عموم مسلمین جهان مبارک
-
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1400 20:00
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران بازا که در هوایت خاموشی جنونم فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمی توان...
-
مهدی اخوان ثالث
دوشنبه 26 مهرماه سال 1400 20:00
شب از شبهای پاییزیست. از آن همدرد و با من مهربان شبهای شکآور ملول و خستهدل، گریان و طولانی. شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد، و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی. و اینک خیره در من مهربان بینم که دست سرد و خیسش را چو بالشتی سیه زیر سرم بالین سوداها گذارد شب من این میگویم و دنباله دارد شب. خموش...
-
صدای ناهنجار اگزوز دستکاری شده خودروها
یکشنبه 25 مهرماه سال 1400 20:00
مدتی است که پاسی از شب گذشته، صدای ناهنجار اگزوز های دستکاری شده خودرو برخی همشهریان ناآگاه و بعضا خودخواه و دنبال جلب توجه، آرامش و آسایش شبانگاهان شهر را بر هم می زند. این اتفاق خصوصا در بزرگراهها و بلوارها بیشتر مشهود است. اینکه این افراد از چه نوع تربیت خانوادگی برخوردارند که به خود اجازه می دهند آرامش نیمه شب...
-
در این حصار بشکن
شنبه 24 مهرماه سال 1400 20:00
نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟ تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن بسرای تا که هستی که سرودن است بودن به ترنمی دژ...
-
چون جغد آشیانه به ویران نهاده ایم
جمعه 23 مهرماه سال 1400 20:00
امشب چو لاله داغ تو بر جان نهاده ایم دیوانه وار سر به بیابان نهاده ایم عشق تو زندگانی ما را خراب کرد چون جغد آشیانه به ویران نهاده ایم از ما ندید خنده ی دندان نما کسی زان شب که خاطر آن لب و دندان نهاده ایم گفتی عماد دین و دل و دانشت چه شد؟ در کوی مِی فروش گروگان نهاده ایم عماد خراسانی
-
اندکی صبر، سحر نزدیک است
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1400 20:00
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده میکنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غمها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی... نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است هر دم این بانگ برآرم از دل وای،...
-
قیصر امین پور
دوشنبه 19 مهرماه سال 1400 20:00
یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن چشم تار دل را چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن بی تو برگی زردم به هوای تو می گردم که مگر بیفتم در پایت ای نوای نایم به هوای تو می آیم که دمی نفس کنم تازه در هوایت به نسیم کویت ای گل به شمیم بویت ای گل در سینه داغی دارم از لاله باغی دارم با یادت ای گل هر شب در دل چراغی دارم...
-
اینهمه رسـوا تو مرا خواستی
جمعه 16 مهرماه سال 1400 20:00
حال که تنهــــا شـده ام می روی واله و رســـوا شـده ام می روی حال که غیــــر از تو ندارم کسی اینهمه تنها شـــــده ام می روی حال که چون پیکر سوزان شمع شعله ســـراپا شــده ام می روی حال که در بــــزم خـــراباتیـــان همدم صهبـــا شـــدهام می روی حال که در وادی عشق و جنون لالهی صـحرا شــده ام می روی حال که نادیــده...
-
آخر صفر
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1400 14:00
رحلت رسول مکرم اسلام حضرت محمد ابن عبدالله و شهادت امامان شریف حضرت امام حسن مجتبی و حضرت امام رضا را تسلیت عرض می کنم
-
مانده بی مجنون لیلی این زمانه
یکشنبه 11 مهرماه سال 1400 20:00
مانده بی مجنون لیلی این زمانه گشته از چشمش اشک خونین روانه مانده در گوشه ای ساز عاشقان بی ترانه کس نسازد دگر نغمه ای چنان عاشقانه این زمان به خدا در میان شما نشان ز مجنون نبیند آن صفای درون شور و حال جنون ز قصه بیرون نبیند مرغ نغمه سرا پر کشیده چرا ز آشیانه نغمه ای نزند در سکوت سحر به بام خانه هر دلی فرشته خو بود حلقه...
-
چرا رفتی؟
شنبه 10 مهرماه سال 1400 20:00
چرا رفتی، چرا من بیقرارم به سر، سودای آغوش تو دارم نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟ نه هنگام گل و فصل بهارست؟ نه عاشق در بهاران بیقرارست؟ نگفتم با لبان بستهٔ خویش به تو راز درون خستهٔ خویش خیالت گرچه عمری یار من بود امیدت گرچه در پندار من بود بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساغرم ده دل...
-
مرد تنهای شب
سهشنبه 6 مهرماه سال 1400 20:00
من مرد تنهای شبم مهر خموشی بر لبم تنها و غمگین رفته ام دل از همه گسسته ام تنهای تنها،غمگین و رسوا تنها و بی فردا منم تنهای تنها،غمگین و رسوا تنها و بی فردا منم من مرد تنهای شبم مهر خموشی بر لبم من مرد تنهای شبم صد قصه مانده بر لبم از شهر تو من رفته ام کوله بارم را بسته ام بی فکر فردا، با خود و تنها عابر این شب ها منم...
-
اربعین
یکشنبه 4 مهرماه سال 1400 20:00
فرا رسیدن ایام اندوهبار اربعین سید و سالار شهیدان و یاران جانفدایش را به عموم شیعیان و حق طلبان تسلیت عرض می نمایم
-
وگر پنهان نهای، پیدا کجایی؟
شنبه 3 مهرماه سال 1400 20:00
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟ به جان میجویمت جانا، کجایی؟ همی پویم به سویت گرد عالم همی جویم تو را هر جا، کجایی؟ چو تو از حسن در عالم نگنجی ندانم تا تو چونی، یا کجایی؟ چو آنجا که تویی کس را گذر نیست ز که پرسم، که داند؟ تا کجایی؟ تو پیدایی ولیکن جمله پنهان وگر پنهان نهای، پیدا کجایی؟ ز عشقت عالمی پر شور و غوغاست چه دانم...