سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

لیلی وش

نمی دانم چه در پیمانه کردی
تو لیلی وش مرا دیوانه کردی

چه شد اندر دل من جا گرفتی
مکان در خانۀ ویرانه کردی

زدی از هر طرف آتش بجانم
مرا بیچاره چون پروانه کردی
  
پریشان روز عالم شد از آن روز
که بر زلف پریشان شانه کردی

شدی تا آشنای من از آن روز
مرا از خویش و از بیگانه کردی

چه گفتت زاهدا پیر خرابات
که ترک سبحۀ صد دانه کردی

به رندی شهره شد نام تو عارف
که ترک دین و دل رندانه کردی

عارف قزوینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد