نگاه کن که نریزد، دهی چو باده بدستم
فدای چشم تو ساقی، بهوش باش که مستم
کنم مصالحه یکسر به صالحان می کوثر
بشرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم
ادامه مطلب ...
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
ادامه مطلب ...
دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!
بی خبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیده دم
گرم تر از شراره ی آهِ شبانه می روی
ادامه مطلب ...
می و میخانه مست و می کشان مست
زمین مست و زمان مست و آسمان مست
نسیم از حلقه زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
ادامه مطلب ...
به صد یلدا الهی زنده باشی
انار و سیب و انگورخورده باشی
اگر یلدای دیگرمن نباشم،
تو باشی و تو باشی و تو باشی
یلدای پارسی مبارک
پی نوشت: متاسفانه نمی دونم شاعر این شعر کیه؟
جهان، آبستنِ دیو است... هر اِشکم چهل عنتر!
دریغ از یک سلیمان در رَحِم... یک حلقه انگشتر...
به سعیِ دیده نتوان جُست، راهِ راست را زیراک،
میانِ حق و باطل اختلافی نیست در منظر!
این روزها چقـدر فـــراوان تصادفی
در ذهن شهر خلـوت انسان تصادفی
دیگر به خط سیر دو چشم اعـتماد نیست
این روزها مسیر اتـــوبــان تصادفی
ادامه مطلب ...