-
عید
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 00:00
عید سعید غدیر بر شیعیان واقعی علی (ع) مبارک شاد و سلامت باشید
-
انیشتین بر سر سفره هفت سین
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 16:06
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند...
-
پیوند آسمانی
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 19:19
فردا هفتمین سالروز ازدواج من است. هفت سالی که به سرعت برق و باد گذشت. هفت سالی که سرشار از عشق و محبت و علاقه بود و با خوبیهای فراوان و تلخیهای اندکی گذشت. ثمره این هفت سال ۲ دسته گلی است که خداوند به ما ارزانی داشت. یکتا و پارسا. هفتمین سالروز ازدواجمان را به همسر عزیز و فداکارم که در تمام سختیها یار و یاور من بود...
-
غم غمناک
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 21:53
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا به دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ برآرم از دل وای این...
-
تبریک
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 18:45
عید سعید قربان مبارک
-
فقر
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 16:14
میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های...
-
سهراب
شنبه 22 آبانماه سال 1389 13:59
دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر به سر افسرده است روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است دست جادویی شب در به روی من و غم...
-
عقاب
جمعه 21 آبانماه سال 1389 23:53
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت . یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد . بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود . مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی...
-
دستم به دامانت
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 09:50
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت امید خسته ام تا...
-
سخن مولا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 10:15
ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی امیر المومنین علی(ع)
-
لبخند را فراموش نکن
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 23:31
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت . با اینکه ها آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود ، دختر بچه طبق معمولِ همیشه ، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد. بعد از ظهر که شد ، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد...
-
مدیریت
شنبه 15 آبانماه سال 1389 17:14
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند، بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی را که در خیابان افتاده بود شوت میکردند و سر و صدای...
-
کلامی از امیر
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 21:32
روزگارى بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانى، و از اسلام جز نامى،باقى نخواهد ماند. مسجدهاى آنان در آن روزگار آبادان، امّا از هدایت ویران است . مسجد نشینان و سازندگان بناهاى شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین مىباشند، که کانون هر فتنه، و جایگاه هر گونه خطاکارىاند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و...
-
دیوان و دیوانه
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 12:07
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست درد آن بود که از پا درمان من بیفتد یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد از گوهر مرادم چشم امید بسته است این اشک نیست...
-
خیام
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 10:26
مثلث خیام- پاسکال (1623- 1662 میلادی) معروف است. خیام به بسیاری از خواص این مثلث پی برده بود. پس از فتح سمرقند توسط ملکشاه سلجوقی، خیام در سایۀ حمایت خواجه نظامالملک وزیر خردمند ملکشاه قرار گرفت. در سال 467 قمری (1074 میلادی) در حال که تنها 27 سال داشت، مأمور شد که با همکاری دانشمندان و ریاضیدانان مشهوری همچون...
-
آهنگر
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 12:22
لاینل واترمن، داستان آهنگری را میگوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت :" واقعاً عجیب...
-
دوست خوب
جمعه 30 مهرماه سال 1389 20:27
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد . شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند عارف به حضور شاه شرفیاب شد . شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود . استاد دستش را به داخل...
-
شرح پریشانی
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 19:07
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم کس...
-
مجادله ادبی
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 22:29
حافظ: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را صائب تبریزی: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را شهریار: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح...
-
شاملو
شنبه 24 مهرماه سال 1389 14:57
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدن آن پول می گیرد احمد شاملو
-
قرآن
جمعه 23 مهرماه سال 1389 00:38
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج...
-
تلخند
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 15:37
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد ..... یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم ..... آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش ..... همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟ پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله...
-
اشک
جمعه 16 مهرماه سال 1389 20:54
تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک باران صبحگاه ندارد صفای اشک گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟ ماییم و سینهای که بود آشیان آه ماییم و دیدهای که بود آشنای اشک گوش مرا ز نغمه ی شادی نصیب نیست چون جویبار ساخته ام با نوای اشک از بسکه تن ز آتش حسرت گداخته است از دیده خون گرم فشانم بجای...
-
سرود ملی!!
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 21:57
داستانی که در زیر نقل میشود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد: «ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود...
-
کریم خان زند
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 15:18
منبع: ایمیل ارسالی گروه ریور مردی به بارگاه کریم خان زند معروف به وکیل الرعایامی رود وباناله و فریاد می خواهد تا با خان زند ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان که مشغول غلیان کشیدن بوده است، سروصدا را می شنود و جویای ماجرا می شود. پس از گزارش سربازان،خان دستور می دهدکه مرد را به حضورش ببرند.مرد به حضور خان می...
-
راز موفقیت در زندگی مشترک
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 21:19
روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند. سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور...
-
شاعر بی پول
شنبه 10 مهرماه سال 1389 12:24
یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد و به اخوان ثالث گفت : من همین حالا سی تومن پول احتیاج دارم . اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟! برو خدا روزی ات را جای دیگری حواله کند !!! نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی بر گشت و بیست تومان پول و یک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت این پول چیه ؟! تو که پول نداشتی ؟!!! نصرت رحمانی...
-
استاد دهخدا
جمعه 9 مهرماه سال 1389 01:22
دعوت سفارت آمریکا از استاد علی اکبر دهخدا برای مصاحبه با رادیو صدای آمریکا 19 دیماه 1332 تهران آقای محترم- صدای آمریکا در نظر دارد برنامه ای از زندگانی دانشمندان و سخنوران ایرانی، در بخش فارسی صدای آمریکا از نیویورک پخش نماید. این اداره جنابعالی را نیز برای معرفی به شنوندگان ایرانی برگزیده است. در صورتی که موافقت...
-
مثلث بحران
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 17:41
مردان قبلیه سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟» رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟» پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند...
-
پل چوبی
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 15:44
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند. یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال...