سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

با اشکهای دیده رسوا چه می کنی

امشب ندانم ای بت زیبا چه می کنی
ما بی تو خون خوریم، تو بی ما چه می کنی

گویی که همچو مایی و بی ما به سر بری
برگو که عاشقی و شکیبا چه می کنی
  
یک آسمان ستاره شبم زیر دامن است
ای ماه من بگو که تو شبها چه می کنی

خون ریختن به ناحق و با غیر ساختن
امروز می توانی، فردا چه می کنی

گل را برای صحبت خار آفریده اند
دیوانه بلبل، اینهمه غوغا چه می کنی

گیرم جفا کنی و نهانی خطا کنی
با این دو مست نرگس گویا چه می کنی

گیرم که آمال نهان می کنی عماد
با اشکهای دیده رسوا چه می کنی

عماد خراسانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد