کاش دوباره مرا اذن زیارت دهی
کاش دمی رخصتی بهر رفاقت دهی
ماه شب تار من دست مرا باز گیر
کاش مرا فرصتی بهر اجابت دهی
علی واعظ بزرگی
20 خرداد 1400
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک درآمدیم و بر باد شدیم
حکیم عمر خیام
28 اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد
ادامه مطلب ...ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
بر تن شاخه های خشکیده
شکوفه ها ی سپید می خندند
با وزش هر نسیم
خنده کنان می رقصند
بلبل خوش الحان
می زند چهچه ها
غنچه ها، شاد و سرمست
می سرایند سرود
دور کنید غم ها را
شادی آید به سرا
که بهارآمده است
موسم گشت وگذار
موسم سبزه و گل
بوی یار آمده است
و بهار آمده است
علی واعظ بزگی 26 اسفند 1400
نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم
دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم
تا بَرم ره به دلِ آن گل خندان چو نسیم
گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم
ادامه مطلب ...
غمش در نهانخانه ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
ادامه مطلب ...
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!
در دام مانده باشد ،صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
ادامه مطلب ...