سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

می سوزم از از این آتش،ای ابر کرم باز آ

ای ساقی آتش رو،مست از می نابم
با یک دو سه پیمانه،مستم کن و خوابم کن

از رنج و غم و هستی،فارغ کندم مستی
آبادم اگر خواهی،از باده خرابم کن
 

 
در پرتو پیمانه،دیدم رخ جانانه
ای زاهد فرزانه،دیوانه خطابم کن

یک دم به برم بنشین اندوه دلم بنشان
هر چند دگر خواهی دشنام و عتابم کن

با درد و غم عشقت،آمیخته شد جانم
خواهی تو به بر خوانم،خواهی تو جوابم کن

می سوزم از از این آتش،ای ابر کرم باز آ
در سیل فنا غرقه، یکباره در آبم کن

منصوره اتابکی ( زهره )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد