ای ساقی آتش رو،مست از می نابم
با یک دو سه پیمانه،مستم کن و خوابم کن
از رنج و غم و هستی،فارغ کندم مستی
آبادم اگر خواهی،از باده خرابم کن
در پرتو پیمانه،دیدم رخ جانانه
ای زاهد فرزانه،دیوانه خطابم کن
یک دم به برم بنشین اندوه دلم بنشان
هر چند دگر خواهی دشنام و عتابم کن
با درد و غم عشقت،آمیخته شد جانم
خواهی تو به بر خوانم،خواهی تو جوابم کن
می سوزم از از این آتش،ای ابر کرم باز آ
در سیل فنا غرقه، یکباره در آبم کن
منصوره اتابکی ( زهره )