سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

نگفتی چه بودم نگفتم که هستم

ببین من هنوزم نفس میکشم
 نفس در هوای قفس میکشم
گذشتم ز خود تا نگویم به تو
چه رنجی در این یک نفس میکشم
  
هر آن چه که بودم برای تو بودم
هر آن چه که هستم بخدا برای تو هستم
تو سادگی ام را چه ساده گرفتی
 به پای غرورت چه ساده شکستم
 نگفتی چه بودم نگفتم که هستم

بترس از دمی که تو را بشکنم
به پای غرور تب آلوده ام
بترس از دمی که درآیی ز من
ببینی منی را که من بوده ام
ببینی منی را که من بوده ام

اگر روزگاری دل از تو گسستم
اگر روزگاری قفس رو شکستم
بدانی چه بودم بدانی چه هستم
با تمام این غرورم بیش از اینها من صبورم

ببین من هنوزم نفس میکشم
 نفس در هوای قفس میکشم
گذشتم ز خود تا نگویم به تو
 چه رنجی در این یک نفس میکشم

محمدعلی بهمنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد