سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند

ای شادی بگشا
درها بر رخ ما
که پر از مژده ایم
به چمن از بهار
خبر آورده ایم
  
هان ! بنگر به سپهر
میخندد گل مهر
تو بخند ای امید
که از آن اشک و خون
سحری نو دمید

نغمه سر کن ای شادی
کز بهار آزادی
گل به دامن آوردیم
شادمانه چون خورشید
صبح روشن آوردیم
به چمن بگذر ، گل خون بنگر
گل خون که به سر زده ایم
به نشان ظفر زده ایم

این لاله ها که در سر کوی تو کشته اند
از اشک چشم و خون دل ما سرشته اند

بنگر که سرگذشت شهیدان عشق را
بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند

ایران سراپا غوغا شو
خندان و خوش چون گل واشو
روز شکفتن از شادیست
شادی به باغ آزادیست

ما خون جوان دادیم
جانی به جهان دادیم
دل گفتی و جان دادیم
بنگر ای بهار
که گل از خون ماست
به چمن لاله ها
دل گلگون ماست

عاشقان هنگام شفق
تاج خون به سر زده اند
درسپیده دم ز نخست
چون ستاره پر زده اند
با نوای مرغ سحر
نغمه ظفر زده اند

هوشنگ ابتهاج( سایه )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد