تا ما به سر کوی مغان خانه گرفتیم
دادیم ز کف خرقه و پیمانه گرفتیم
دیدیم غم و شادی عالم گذران است
ما شادی دل در غم جانانه گرفتیم
افسانه ی شیرین و جفا بردن فرهاد
گفتند و سراسر همه افسانه گرفتیم
دیدیم که سر می رود و بازنگشتیم
سرمشق در این دور ز پروانه گرفتیم
توحید به دیوانگی آخر برسد کار
زین انس که ما با دل دیوانه گرفتیم
توحید شیرازی