با توام آتش ! چرا سوزاندیش ؟
عشق را اینگونه تو فهماندیش ؟!
او که چون پروانه دورت حلقه زد
نا جوانمردانه سویت ، خواندیش
شعله و گرما و سوسوی تو بود
عشق را در دل چنین رویاندیش
او به شوق وصل سویت پر کشید
شربت عشقت چه بد ، نوشاندیش
نرم نرمک ، مهربان ،سویت پرید
آتش خشمت چرا افشاندیش ؟!
عشق شعله ، قدرت عقلش ربود
در سماعی آتشین رقصاندیش
از زمین تا آسمان پرواز کرد
آسمانی بود و بر گرداندیش
آسمان بنگر ، درخشان ماه بین
از زمین تا آسمان تاباندیش
عشق بیدار است ، آتش گوش دار !
زیر خاکستر فقط ، خواباندیش
شعر از : میترا بابازاده