سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

آیینه نگاهت

ای مهربان تر از برگ، در بوسه‌های باران!
بیداری ستاره، در چشم جویباران!

آیینه نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستاره‌ باران
  
بازآ که در هوایت، خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مَگُریز
کاین گونه فرصت از کف، دادند بی‌شماران

گفتی: « به روزگاران مهری نشسته...» گفتم:
بیرون نمی‌توان کرد « حتی » به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان، سر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

# دکتر شفیعی کدکنی

نظرات 1 + ارسال نظر
نادم چهارشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:06 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

آرزویم برایت این است:
در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن 
آرام قدم برداری برای زندگی کردن 
به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز در تورا تشخیص دهد .
اندوه پنهان شده در لبخندت را
عشق پنهان شده در عصبانیتت را
و معنای حقیقی در سکوتت را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد