سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

باغ انار

زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچه ها خیلی دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند هفته ای کوچ میکردیم به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً ۳۰ کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً فامیل های نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچه هاشون، در این باغ مهمون ما بودن، روزهای بسیار خوش و خاطره انگیزی ما در این باغ گذروندیم اما خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم، شاید زیاد خاطره خوشی نیست اما درس بزرگی شد برای من در زندگیم! 

 تا جایی که یادمه، اواخر شهریور بود، همه فامیل اونجا جمع بودن چونکه وقت جمع کردن انارها رسیده بود، ۸-۹ سالم بیشتر نبود، اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی در باغ ما جمع شده بودن برای برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازی کردن و خوش گذروندن بودیم! 

بزرگترین تفریح ما در این باغ، بازی گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زیاد انار و دیگر میوه ها و بوته ای انگوری که در این باغ وجود داشت، بعضی وقتا میتونستی، ساعت ها قائم شی، بدون اینکه کسی بتونه پیدات کنه! 
 

ادامه مطلب ...

لطیفه


غضنفرصبح میره خونه ی دوستش، بعد از یه ساعت میاد که بره دوستش میگه نهار بمون، نهار میمونه، بعد نهار میاد بره دوستش میگه: حالا بیا یه دست تخته بزنیم، بازی تموم میشه میاد بره دوستش میگه: بدون شام که نمیشه. شام میخوره میاد بره دوستش میگه دیر وقته! بخواب فردا برو، میخوابه. صبح میاد بره دوستش میگه: با شیکم خالی؟ بمون بعد صبحونه برو، یارو میگه: نه دیگه. خانم بچه ها تو ماشین منتظرند!

گوشی همراه شما ساخت کجاست؟

 

 

 

 

آیا شما دوست دارید که بفهمید گوشی تلفن همراه شما مال چه کشوری است و بدانید فروشنده سر شما را کلاه گذاشته یا نه آیا شما دوست دارید که بدانید کارائی گوشی تلفن همراهتان خوب است یا نه اگه می خواهید به جواب برسید حتما این پست را مطالعه کنید

ادامه مطلب ...

نامه‌ای به جومونگ

سلام آقای جومونگ .

امیدوارم حالتان خوب باشد و ملالی در وجود شریف نباشد. اگر از احوال اینجانب و سایر هموطنان بپرسید بنده که مخلص جناب عالی و تمام اعضای گروه دامون هستم . هموطنان هم همگی دوست دار جناب عالی هستند وسه شنبه مشتاقانه پای تلویزیون می نشینند تا جمال مبارک جنابعالی را در سرذمین بادها را نیز ببینند و مرحبا بگویند و بر هر چه تسو و تسوئیان لعن و نفرین بفرستند.

و البته بعضی ها هم به خاطر تماشای جمال کم مثال بانو سوسانو به تماشای سریال شما می نشینند.به من چه؟ مرا که توی قبر اونها نمی گذارند. غرض فقط این بود که بگویم اینجا همه جور آدمی هست.آقای جومونگ من خیلی خوشحالم که سریال شما را تلویزیون ما نشان می دهد. آخه می دانید؟ ما توی سرزمین بزرگ مان اصلا آدمی مثل شمانداریم!

نه درتاریخ مان نه درقصه ها و افسانه هامان مثل شما نداریم. به همین جهت دیدن شجاعت های شما ،درستی شما ،کاردانی شما برایمان لذت بخش است .چه کسی می تواند سه تا تیر در کمان بگذارد و هرسه رابه هدف بزند؟ چه کسی می تواند آنهمه صبرکند تا اعتماد آدمی مثل تسو را به دست بیاورد؟ چه کسی می تواند یک تنه به وسط یک فوج بزند و همه را از دم تیغ بگذراند؟

این کار فقط و فقط ازجنابعالی برمیاید.عموی پدرم می گوید رستم زور صدتا جومونگ راداشته ،کوروش هزاران بار برتر از جومونگ بوده، ولش کنید لطفا. پیر است و هذیان می بافد .کلی هم اسم های اجغ وجغ مثل گیو و گودرز و سیاوش و بیژن و کیخسرو و اینها پشت سرهم ردیف می کند که مثلا اینها اساطیر مایند .من که جدی اش نمیگیرم اگر آنها اسطوره بودند، اگر از جنابعالی سر تر بودند چرا صداسیمای ما ازشان فیلم نمی سازد؟
ادامه مطلب ...

مادر

در زمانهای دور،  دو قبیله  در رشته  کوههای آند  زندگی میکردند که خصومت دیرین با یکدیگرداشتند .  روزی  قبیله  کوه نشین ار فراز کوه  پائین  آمده و قبیله  مقابل را مورد هجوم و غارت قرار دادند  و هنگام بازگشت ، طفل خردسالی را هم از یک خانواده  ربوده  و با  خود به  بالای کوه بردند

اهالی قبیله ای که - ساکن دره بودند -  نمیدانستند که چگونه از کوه بالا رفته و اموال بغارت رفته را بهمراه آن کودک ، ازقبیله مهاجم پس بگیرند . آنها همچنین افرادی را که -  قادر با شند از میان آن صخره ها راهی را به فراز کوهستان بگشایند - نمیشناختند  .  با این همه  ، رئیس قبیله  به ناچار مجبور شد که تعدادی از جنگاوران ورزیده و شجاع خود را برای انجام ماموریت گسیل نماید

جوانان شروع به کار کردند .  آنان ابتدا ، به آهستگی توانستند  از چندین صخره کوتاه بالا  رفته تا اینکه به اولین رد پای باقیمانده از دشمن برسند  و آن را دنبال کرده  اما پس از مدتی تلاششان  بی نتیجه بود و اثر پا در میان سنگها ناپدید شده بود ،  دوباره رد پای دیگری را یافته و آنرا دنبال کردند  و بازهم نتیجه ای حاصل نشد

ادامه مطلب ...

فردای پس از انتخاب

یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.

روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر از او استقبال کرد. «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»

سناتور گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»

سن پیتر گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»

سناتور گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»

سن پیتر گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سناتور با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا رقص گرم و لذت بخشی داشتند.

ادامه مطلب ...

روز مادر

 ولادت حضرت صدیقه کبری بر همه مسلمین مبارک باد 

  

روز زن بر تمام زنان و روز مادر بر مادران دلسوز و مهربان مبارک باد  

 

 

این روز رو بصورت ویژه به مادر عزیز و مهریان و فداکارم و همسر دلسوز و نازنینم تبریک می‌گم.