سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی

آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی تا غرق مهتابم کنی

آمدی خوشبوتر از نعنا و یاس و نسترن
تا به باغ سبز چشمانت شرفیابم کنی
 

 
 آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی

رفتی از پیشم که دور از چشم خود تا نیمه شب
با نوای لای لای گریه ها خوابم کنی

مهدی سهیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد