سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

شیطان

امروز ظهرشیطان را دیدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمی‌داشت گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده‌ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند... شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده‌ام پیش از موعد.
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می‌زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به دهها وسوسه پنهانی انجام می‌دادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام می‌دهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟...
شیطان در حالی که بساط خود را برمی‌چید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمی‌دانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا می‌تواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می‌رفتم و می‌گفتم که: همانا تو پدرشیاطینی!!!
 
منبع: ایمیل یکی از دوستان
نظرات 4 + ارسال نظر
استر دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ http://tavalode2bre.blogsky.com

سلام دوست عزیز.به روزام و منتظر نظرات زیبا و ارزشمند شما

نیلوفر مردابی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:59 ب.ظ




خدایا ما را از شر شیاطین حفظ بدار ...

مارال دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:26 ب.ظ http://mang.blogsky.com

وبلاگ قشنگی داری به من سر بزن

http://mang.blogsky.com

http://madota.blogsky.com

یلدا سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ

خیلی زیبا و در عین حال گویای جامعه امروز ما بود!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد