سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

شهر سوگواران

ریشه در اعماقِ اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران
یا نه دریایی است گویی واژگونه
بر فراز شهر
شهر سوگواران
  
هر زمانی که فرو میبارد از حد بیش
ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر
 با تشویش
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟

چشم ها و چشمه ها خشک اند
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،
همچنان که نام ها در ننگ !

هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه، باران ای امید جان بیداران !
بر پلیدی ها که ما عمری ست
 در گرداب آن غرقیم
آیا‌، چیره خواهی شد !

فریدون مشیری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد