سال گذشته ماجرای زورگیرهای جوان خیابان کریمخان تهران به مدد فضای مجازی و شبکههای اجتماعی عالم گیرشد و به لطف دوربینهای مداربسته این چهارجوان خشن به سرعت دستگیر شدند.
الف در ادامه نوشت: همه اعضای این باند خشن که بچه محل بودند، در اعترافات خود-
راست یا دروغ - مدعی بودند که میخواستند از این راه برای عمل جراحی مادرِ بیمار
یکی از اعضای گروه پول جمع کنند. دو عضو اصلی باند به فاصله کوتاهی پس از برگزاری
جلسات دادگاه اعدام شدند و دو تن دیگر راهی زندان شدند. زورگیرها اما همچنان در
خیابانها جولان میدهند و صفحات حوادث روزنامهها و خبرگزاریها همه روزه پر است
از خبرهای کوچک و بزرگی که از افزایش این پدیده خطرناک اجتماعی حکایت
دارد.
به موازات رشد سونامیوار باندهای زورگیر و تبهکاریهای خیابانی دیگر،
خبرها حکایت از پدیده اجتماعی زشت دیگری دارد که روز به روز ابعاد تازهای به خود
میگیرد. این یکی اما نه در خیابان که پشت میزهایی درون ساختمانها و در مراکزی
رسمی و نیمه رسمی در جریان است و عوامل آن نه جوانان خشن و بیپول که به روایتی
مرفهترین قشر جامعه هستند. این روزها در خیابان افزایش هولانگیز زورگیریها امان
مردم را بریده است و در مراکز درمانی و مطب پزشکان پیشنهادهای بیشرمانه پرداخت
زیرمیزی، امان بیماران را. زورگیرها همگی موتور سوارند و زیرمیزیبگیرها عمدتا شاسی
بلند سوار میشوند، آن یکی بالای شهر مینشیند و این یکی جنوب شهر.
زورگیر
خود را «عاقبت فرار از مدرسه» معرفی میکند و زیرمیزی بگیر محترم، به فرهیختگی و
تخصص و دانش خود مینازد و به گفته یکی از اعضای کمیسیون بهداشت مجلس در جواب سین
جیمهای مسئولان نظارتی میگوید که «همین است که هست، میخواهید بخواهید،
نمیخواهید هم از کشور میرویم!» نکته جالب اینکه هر دو گروه هم با دور زدن قانون و
فراراز قواعد اجتماعی، پول زور و پول زیرمیز را حق خود میدانند. آن یکی جوان کم
سواد و فقیری است که به جایی نرسیده و شغلی ندارد و به جای رجوع به خود، عصیانگر
شده و داشتههای دیگران را حق از دست رفته خود میداند و با این خیال خام قمه و
چاقو به دست در خیابان به دنبال آن میگردد. آقای پزشک نسبتا محترم و زیرمیزبگیر هم
با رجوع به داشتههای آکادمیک و تجربی خود و سالها تحصیل و تخصص، تعرفه رسمی و
قانونی را کمتر از حق واقعی خود میداند و طبیعتا مطالبه نا متعارف موسوم به زیر
میزی را حقی واقعی مینامد.
از قضا هر دو گروه هم با چاقو سرو کاردارند و از
قضا هر دو هم مدعی پنجه طلا بودن در صنف خود هستند. زورگیر اگر رهگذر دست به جیب
نشود، دست به چاقو میبرد و این یکی به شرطی دست به چاقو میبرد که بیمارش دست به
جیب شود. آن یکی به هر چقدر که قربانیاش داشته باشد رضایت میدهد و این یکی برای
خودش نرخ میلیونی دارد و اصلا کاری به موجودی جیب بیمار و تعرفه بیمارستان ندارد.
آن یکی اگر رهگذر در برابر پول دادن مقاومت کند، تیزی میکشد و قربانی خود را چاقو
خورده و خونین و مالین گوشه خیابان رها میکند تا بمیرد. این یکی، اگر بیمار نگون
بخت پول و حساب بانکی پر و پیمان نداشته باشد به امان خدا رهایش میکند، مُرد هم
مُرد، احتمالا چندان اهمیتی ندارد!
به طور قطع به نسبت جوانان کشور تعداد
جوانان هنجار شکن و زورگیر اصلا قابل توجه نیست و به نسبت تعداد پزشکان شریف کشور،
تعداد پزشکان زیرمیزی بگیر به هیچ وجه رقم بالایی نیست و به چشم نمیآید. اما
واقعیت تلخ این است که این روزها زورگیرها جامعه و خیابان را برای پدران، مادران،
خواهران و برادرانمان ناامن کرده اند. به موازات آن پولهای بی حساب و خارج از
تعرفه و بیمهای هم که برخی پزشکان مطالبه میکنند، هراس خانوادهها را از بیماری
عزیزان خود دو چندان کرده است. چرا که باید هم درد بیماری را به جان بخرند و هم درد
بی پولی را.
در هر حال، بیش از یک سال از ماجرای زورگیرهای خیابان کریمخان
گذشت، اما معلوم نشد آن جوان خشن درباره بیماری و هزینه عمل مادرش راست میگفت یا
دروغ. اگر راست گفته باشد، معلوم نشد بعدها چه بر سر مادرش آمد. احتمالا آن جا هم
پای یک پزشک زیرمیزی بگیر درمیان بود. واقعیت این است که زورگیرها و زیرمیزی بگیرها
اگرچه فرسنگها ازهم فاصله دارند، اما هر دو مولود یک جامعه هستند و شاید محصول یک
مدیریت. مدیریتی که میخواست جهان را مدیریت کند، اما اقتصاد و اجتماع محله و جامعه
خودش را هم به امان خدا رها کرد...