روزی یک مرد ثروتمند پسرک خود را به روستایی برد تا به او نشان دهد چقدر مردمی که در آنجا زندگی می کنند فقیر هستند آنها یک شبانه روز در خانه محقر یک روستائی به سر بردند۰
در راه بازگشت مرد از پسرش پرسید: این سفر را چگونه دیدی؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: در مورد آن بسیار فکر کردم.
و پدر پرسید: پسرم، از این سفر چه آموختی؟
پسر کمی تامل کرد و با آرامی گفت: «دریافتم، اگر در حیاط ما یک جوی است اما آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد، اگرما در حیاطمان فانوسهای تزئینی داریم اماآنها ستارگان درخشان را دارند، اگرحیاط ما به دیوار محدود است، اما باغ آنها بی انتهاست.
زبان پدر بند آمده بود.
در پایان پسر گفت: پدر متشکرم، شما به من نشان دادی که ما حقیقتاً فقیر و ناتوان هستیم، خصوصاً به این خاطر که ما با چنین افراد ثروتمندی دوستی و معاشرت نداریم.
منبع: ایمیل ارسالی یکی از دوستان
به گزارش قلم نیوز، سید محمد خاتمی، رییس دولت اصلاحات عصر روز شنبه در سخنرانی میان مردم اهواز به چگونگی استقبال ژاک شیراک در سفر خود به فرانسه پرداخت و آن را با سفر محمود احمدی نژاد، رییس دولت نهم به آمریکا و سخنرانی در دانشگاه کلمبیا مقایسه کرد. همچنین به تصویب دو مصوبه ی سازمان ملل، یکی گفت و گوی تمدنها در دوران اصلاحات به پیشنهاد خاتمی و دیگری درباره ی هولوکاست به نفع رژیم صهیونیستی در واکنش به اظهارات احمدی نژاد اشاره کرد.
خاتمی گفت: « مردم ما مسئولانی میخواهند که نماینده ی عزت مردم در سراسر کشور و گیتی باشد. خواهران و برادران! چقدر فاصله است میان مسوولی که وقتی به یک کشور خارجی میرود، وقتی به فرانسه میرود علیرغم اینکه پروتکل کاخ الیزه این است که رییسجمهور از پلهها پائین نیاید دو بار این رییسجمهور پائین آمده است، یکبار آن برای رییسجمهور شما بوده است.
چقدر فاصله میان این حادثه که نشانه عزت ملت ایران است تا اینکه در یک دانشگاه بزرگترین اهانتها به رییسجمهور ایران بشود.
چقدر فاصله میان است میان دو حادثه دو اجماع جهانی، یک اجماع فراگیر برای ملت ایران و به نام ملت ایران و برای تصویب اجماعی گفتگوی تمدنها به عنوان پارادایم و سرمشقی برای صلح و یک اجماع، اجماع جامع برای محکوم کردن ایران و برای حمایت از رژیم جنایتکار صهیونیستی و اینکه بگویند حادثه ی هولوکاست یک حادثه ی ابدی است. میان این دو اجماع فاصله از زمین تا آسمان است. »
مراسم عزاداری میدان ولیعصر(عج) تهران امسال با عنایات خاص دکتر احمدینژاد و ستاد انتخاباتی ایشان، رنگ و بوی دیگری یافت.
احمدینژاد کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در گفتوگویی که عصر روز چهارشنبه در رادیو گفتوگو برگزار شد، با بیان اینکه با عقبنشینی نمیتوان تهدید را برطرف کرد، بر لزوم حفظ عزت ملت ایران در عرصه سیاست خارجی تاکید کرد و گفت: آن روزی که رییسجمهور سابق (منظور خاتمی است) با آن وضعیت به فرانسه رفت یکی از غمانگیزترین روزهای زندگیام بود؛
![]() |
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواندپولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟ ». دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد». پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم».
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود. زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته انرا خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است».
تشبیه میرحسین به هیتلر در شبکه خبر / احمدینژاد اعتراض کردابراز تاسف کارگروه فیلترینگ از فیلتر امروز فیس بوک/ ببخشید دیر شد!احمدینژاد: تورم 25 درصدی به دولت ارتباط ندارد / عمه میم فه مسئولیت را پذیرفتراهنمایی و رانندگی: زرد و قرمز، تنها رنگهای مجاز برای چراغهای راهنمایی تا بعد از انتخابات
ابراز شگفتی پنتاگن از میزان آزادی در یک نهاد نظامی ایرانی
وعده مهم محسن رضایی به ملت: رئیسجمهور بشوم سایت بازتاب را راه میاندازم
کروبی: من که کنار نمیروم چطوری میخواهید سبقت بگیرید؟/حسین شریعتمداری: باز کی پاشو کرد توی کفش من؟