سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

عاشق


مجنون هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی دید. روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی مجنون به خود آمد و گفت: من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟ 

 

منبع: ایمیل ارسالی یکی از دوستان

نظرات 1 + ارسال نظر
یلدا سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:02 ب.ظ

سلامممممممممممممممم
اینکه خوبه، بعضی وقتها ماها موقع نماز خوندن حواسمون به تلویزیون هم هست که داستان سریال را از دست ندیم. وای به حال ما............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد