سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم

در شعله آن شمع که افروخته بودم
ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم

نقشی ز وفا نیست در این مرحله یارب
من درس وفا را ز که آموخته بودم
  
افسوس که روشنگر بزم دگران شد
شمعی که ز سوز جگر افروخته بودم

آن کو به تمنای تو رسوای جهان گشت
ای آفت هستی منِ دل سوخته بودم

یکرنگی و تسلیم و صفا را همه ای عشق
در سینه به سودای تو اندوخته بودم

پژمان بختیاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد