سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

آخرین سخنان مولا


امشب به خون نوشته شود داستان من
کوفه تمام سهم شما، مرگ از آن من

امشب از این جهان پر از فتنه می‌روم
از چاه هر که خواست بگیرد نشان من
 

ادامه مطلب ...

تمدن شیرین

نوشته اند حریفان  که اهل پرهیزند
چرا نشسته و طرح گناه می ریزند

چه سود این که شکم هایمان شود فربه
که چشم های گرسنه چو‌ گربه ی هیزند

از آن تمدن شیرین نمانده جز تلخی
که مردها نه چو فرهاد مثل پرویزند

دهان او که هوس پاش دلربایهاست
چرا خروش برآرد که مردمان چیزند !

مرا به فهم خزان از گیاه بدبین کرد
صنوبران صبوری که رقت انگیزند

چه بهره ای ز صفای کلاغ ها  بردند
مترسکان حقیری که وقف جالیزند

سراغ مرتع خوشبوی رفته اند خران
چه اسب های نجیبی که زیر مهمیزند

خوش آن گروه غزلخوان که دست در گردن
نشسته پاک و به عشق از سر هوس خیزند

دکتر عبدالرضا مدرس زاده

یلدا مبارک

برای آن که تو باشی به پیش ما یلدا

شمرده ایم همه سال و ماه  را یلدا

تمام سال پیام و سلام نایاب است
ببین که فاصله ها هست تا کجا یلدا
  ادامه مطلب ...

حادثه تصادف قطار

از غفلت و خامی که چو مشت است ز خروار
می سوخت قطاری به سحر حامل زوار
چون کشت دعا خوشه اخلاص نیاورد

تکرار نشد معجز  دهقان فداکار.




دکتر عبدالرضا مدرس زاده

عاشورا

سیمرغ زیر سم ستم بود سر نداشت
تا عرش پر کشید ولی بال و پر نداشت

این دشت پربلا که غمستان فاجعه است
افسوس جز صنوبر خونین شجر نداشت

دعوت به قتل بود نه مهمانی قیام
ای کاش کوفه مهر و خط و نامه بر نداشت
  ادامه مطلب ...

ذوالجناح

در خون نشست قامت رهوار ذوالجناح
حزن آور است رجعت ناچار ذوالجناح

دلشوره غریب غروب خیام را
تعبیر کرد حالت غمبار ذوالجناح
  ادامه مطلب ...

روضه ها

پیچیده در فضای دل آوای روضه ها
این دست کیست برده مرا پای روضه ها

کی پاک می شود عطش از ذهن روزگار
تا اشک می چکد ز بلندای روضه ها
  ادامه مطلب ...