پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
اندر این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش ملانصرالدین و میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟
ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟
بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.
ملا 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی!
بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟
ملا می گه: خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده!!!
منبع:ایمیل ارسالی یکی از دوستان
گل مریم! تنت دلتنگ باغه
میدونم قصر اونجا بی چراغه
میگن آب و هوای قلبا سرده
گل یخ روی خاکش خونه کرده
تمام لحظه ها از جنس سنگه
برای اون دلی که تنگ تنگه
گل مریم ببین! راهت چه دوره
فضای خونه بی تو سوت و کوره