سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

یاد

می روم در کنج عزلت با خودم تنها شوم

می سپارم دل به یادش تا مگر احیا شوم

یاد آن دشت بلا سر تا به پا خون، می شوم

قطره ای هستم مگر با یاد او دریا شوم

 

 شاه عشاق جهان نور دو چشم مصطفی

یاد سوز تشنگی افتاده بر جان ها شوم

یاد عباس دلاور، ساقی صحرای عشق

یاد آن دست جدا از پیکر آقا شوم

یاد اکبر یاد قاسم یاد شاه کربلا

یاد آن طفلان نالان در شب صحرا شوم

از دل زینب چه گویم نیست دردی بیش از این

بر تن بی سر بگریم یا سوی صحرا شوم

عاشقانه می سپارم دل به یاد آل او

محو خورشید ولا و همسرش زهرا شوم

سوی قبله من دو دست خویش بالا می کنم

تا مگر توفیق آید پیرو مولا شوم



علی واعظ بزرگی

20 مهر 95


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد