سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

اشک و مشک


در خون نشست ساحت آباد اشک و مشک
روضه شنید تلخی فریاد اشک و مشک

روشن بود که دختر مهتاب دیده است
خواب جنون ز قصه ناشاد اشک و مشک
  
فصل عزا به پلک زدن هم نمی رسید
باران که رفته است به میعاد اشک و مشک

شکر خدا که از همه ی باد و بود دهر
ما را نشانده اند به غمباد اشک و مشک

کی می رسد به سردی و صبر و سکون و شوق
داغی که هست همره و همزاد اشک و مشک

نازم بر آن امام که با شور تشنگی
داده است طرح تازه به بنیاد اشک و مشک

تقویم خون گرفته سقای  کربلاست
 روزی که هست علقمه ناشاد اشک و مشک


در مقتلی که تلخ شد از رودهای شور
عباس جرعه نوش شد از باده طهور

عبدالرضا مدرس زاده - کاشان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد