سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

تفکر سیستمی

ماجرا به سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ بازمی‌گردد. آن زمان پروفسور ماهالانوبیس راسل اکاف و همسرش را به هند دعوت می‌کند تا مروری کلی به برنامه‌های توسعه پنج ساله که برای کشور تدوین کرده بود بیندازد. تخصص اصلی ماهالانوبیس، آمار بود و یک موسسه بزرگ آماری را در هند مدیریت می‌کرد.

موسسات بزرگ متعددی از آمریکا، در حوزه برنامه ریزی کار کرده بودند و موفقیتها و شکستهای مختلفی داشتند. یکی از این موسسات، بنیاد فورد بود که از تلاش کردن برای کنترل زاد و ولد در هند، کاملاً ناامید شده بود.

یکی از مدیران بنیاد فورد،‌ ناامیدانه برای راسل اکاف توضیح می‌داد که رشد اقتصادی در هند خوب است. اما رشد جمعیت سریع‌تر از رشد اقتصادی است و عملاً نتیجه این است که با وجود بهتر شدن ظاهری اوضاع اقتصاد، متوسط درآمد خانواده‌ها کمتر می‌شود و بیشتر به سمت فقر حرکت می‌کنند. آن مدیر، برای راسل اکاف توضیح می‌داد که: «مردم هند، منطق را نمی‌فهمند!».

راسل ایکاف - راسل اکافراسل اکاف پرسید: «هیچ حالتی امکان ندارد که بنیاد فورد بی منطق باشد؟ مطمئن هستید که بی منطق بودن،‌ از طرف هندی ماجراست؟». نماینده بنیاد فورد پرسید: «دلیل خاصی هم برای ادعایتان دارید؟». راسل، که در حال ورق زدن روزنامه بود ناگهان چشمش به خبری افتاد که در آن، یک زن برزیلی، سی و دومین فرزند خود را به دنیا آورده!

 

 

راسل در پاسخ به او گفت:

«ببین! من می‌دانم که سی و دو فرزند کمی غیر عادی است. اما یک زن می‌تواند بیست فرزند در طول زندگیش به دنیا بیاورد. تو به این فکر می‌کنی که چرا زن هندی شش فرزند می‌آورد. من از تو می‌پرسم که چرا چهارده فرزند دیگر را به دنیا نمی‌آورد؟ ماجرا این نیست که اینها نمی‌فهمند شش تا بچه زیاد است. یک شیوه تحلیل که من و تو نمی‌فهمیم و شاید خودشان هم آگاهانه ندانند، اینها را به نتیجه رسانده که مثلاً شش بچه داشته باشند. نه سه تا و نه بیست تا! باید به دنبال آن دلیل باشیم. تو مردم هند را با استاندارد آمریکایی مقایسه می‌کنی و فکر می‌کنی اینها تکنولوژی پیشگیری ندارند. بعد هم انواع وسایل پیشگیری را در میان اینها ترویج و تبلیغ می‌کنی بدون اینکه نتیجه مشخصی داشته باشد».

 یکی از هندی‌های دیگری که در آن مجموعه بود به سراغ راسل اکاف آمد و گفت: من در این حوزه کار کرده‌ام و حرف‌های شما را می‌فهمم. اگر بتوانید با من همکاری کنید شواهد زیادی نشانتان می‌دهم که حرفتان را تایید کند.

راسل باید به زودی هند را ترک می‌کرد اما، زمینه‌ای را فراهم کرد که یکی از همکارانش به اسم «گلن کمپ» با این مرد هندی به نام «بالاکریشنان» کار کند. نتیجه تحقیق جالب بود.

در هند بیمه‌های تامین اجتماعی بسیار ضعیف بودند. بیمه بیکاری و بازنشستگی اصلاً وجود نداشت. از طرفی، پس از استقلال هند از انگلیس، امید به زندگی (متوسط طول عمر انسانها) افزایش یافته بود. جوانان سر کار می‌رفتند و دولت ترجیح می‌داد که برای آنها شغل ایجاد کند. معنای دیگر این سیاست، بازنشستگی سریع‌تر افراد مسن بود. آنها باید جای خود را به جوان‌ترها می‌دادند بدون اینکه خودشان از تامین اجتماعی برخورد باشند.

یکی از بهترین روش‌ها، فرزنددار شدن بود. فرزندان در سن پیری پدر و مادر، به آنها کمک می‌کردند و به نوعی یک «بیمه بازنشستگی خصوصی» محسوب می‌شدند. البته ما در مورد فرزندهای پسر حرف می‌زنیم. آن زمان شغل و درآمد برای زنان در هند کم بود و راسل اکاف به شوخی می‌گوید: «مردم هند، دختران را بیشتر از آنکه دارایی حساب کنند، بدهی در نظر می‌گرفتند!».

تجربه‌ی والدین به آنها آموخته بود که برای اینکه یک پدر و مادر مسن و بیکار در خانه بتوانند خرج خود را تامین کنند، باید دو فرزند پسر داشته باشد. از طرفی با توجه به اینکه لا به لای این فرزندان، دختر هم به دنیا می‌آمد ( که هندی‌ها، آنان را «بیمه بازنشستگی» محسوب نمی‌کردند) مجبور بودند تعداد بیشتری فرزند به دنیا بیاورند! برای تایید این مفروضات، کار جالبی انجام شد.

خانواده‌هایی که سه فرزند اول آنها پسر بود، با خانواده‌هایی که سه فرزند اول آنها دختر بود مقایسه شدند. آنها که سه فرزند پسر داشتند، تولید مثل را متوقف می‌کردند. اما آنها که سه دختر داشتند، همچنان امیدوارانه فرایند ازدیاد جمعیت را ادامه می‌دادند. حالا آنها نیازمند پسران بیشتری بودند که علاوه بر پدر و مادر،‌ هزینه این «دختران اشتباهی» را هم تامین کنند!

راسل اکاف این ماجرا را به شکل‌های مختلف مورد بحث و بررسی قرار داده و همواره پیام خود را اعلام می‌کند که «انسانها و سیستمهای انسانی غیر منطقی نیستند. آنها هدف دارند. حتی اگر خود اعضای یک سیستم اقتصادی یا اجتماعی به هدف خود، آگاه نباشند! گاهی ما منطق سیستم‌ها را درک نمی‌کنیم و باید بیشتر فکر کنیم. سیستم‌ها، منطق کلان خود را دارند. منطقی که با خواهش و نصیحت و توصیه تغییر نمی‌کند. مگر آنکه سیستمی فکر کنیم و با استفاده از تفکر سیستمی، راهکارهای منطقی و اثربخش ارائه دهیم».


منبع:http://motamem.org/?p=3418

نظرات 1 + ارسال نظر
medadtrash دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 06:27 ب.ظ http://medadtrash.ir

سلام
صمیمانه از شما دعوت به عمل می اید تا در این نظر سنجی شرکت نمایید
medadtrash.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد